پنجشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۳

سیمای تاریخی و حقیقی یک قدیس کوششی برای تماشای روزگار و سرگذشت حقیقی و زمینی امام رضا .تهیه، تنظیم و تالیف اسماعیل وفا یغمائی (قسمت هفتم)



 قسمت هفتم
سلسله ای از وقایع از زمان ورود امام رضا به مرو تا فرجام كار
 
کاروانی که امام رضا را با خود می آورد پس از نیشابور به طوس، ده سرخ و کوه سنگی گذر کرد.
معروف است و به احتمال زیاد از تولیدات قلمرو ملایان است که در ده سرخ   امام رضا به منظور دستیابی به آب جهت وضو زمین را به دست خویش اندکی حفر کرده، چشمه ای می جوشد که تاکنون موجود است و شمار زیادی ازمردم این روایت راباور دارند.
 میگویند که در کوه سنگی در مشهد کنونی، امام برکت سنگ های این ناحیه را که از آن دیگ ها و ظروف سنگی می تراشیدند طلب می کنند!که تا امروز نیز همچنان این شغل در این ناحیه برجاست 
نوشته اند که.استقبال گرم مردم نیشابور از امام رضاسبب می شود که مامون به حبس او در سرخس دستور دهد. تا شاید از این طریق تماس امام با مردم را غیرممکن سازد. به نظر نگارنده این نیز از اختراعات ملایان در طول قرنها برای گرمتر شدن بازار مجالس روضه خوانی است. بعید بنظر میرسد که در ولایاتی که اکثریت مردم آن ولایات سنی بودند مامون چنین خطری را احساس کند و همچنین با ولیعهدی که او را با عزت و احترام به سوی تختگاه خود می آورد تا تضادهای سیاسی و مشکلات خود را حل و فصل کند چنین رفتاری را در پیش بگیرد. 
امام رضا این چنین از سرخس به مرو میرسد سرخس آخرین شهر پیش از مرو و یا مقصد حرکت است امام رضا  در شهر مرومورد استقبال اهالی آن شهر قرار می گیرد .
 
تابلوی استاد فرشچیان از آمام رضا و ماجرای آهو
از زمان ورود امام رضا به مرو تا زمانى كه بنا بر برخى اقوال در آخر صفر سال 203 هجرى جهان را ترك گفت زمان زيادى نبود و در اين فرصت كوتاه ماجراهاى فراوانى اتفاق افتاد كه نخست فهرست وار بر آنها مى گذريم و سپس برخى از آنها را درروشنائى بيشتر قرار مى دهيم. حوادث بدين ترتيب اند.
* استقبال گرم مأمون از امام رضا  و مراعات احترام او  مقدم داشتن او بر علويان و عباسيان.
* صحبتها و بحثهاى مامون با امام رضا براى پذيرش خلافت و سرانجام وليعهدى.
* پذيرش ولايتعهدى مامون توسط امام رضا  مشروط بر عدم دخالت در امور كشوردارى، در سال 201 هجرى.
*  ضرب سكه به‏ نام امام ‏رضا و خواندن خطبه به ‏نام او ، در منابر و محافل، و تبليغ ولايتعهدى امام رضا در شهرهاى مختلف .
* ازدواج امام رضا با ام حبيبه دختر(يا خواهر) مامون و نامزدى (ام الفضل دختر مامون) براى امام محمد تقى به پيشنهاد مامون.
* فرمان مامون به مردم براى تعويض لباس سياه( سمبل عباسيان) و پوشيدن لباس سبز( سمبل علويان)
* تشكيل جلسات بحث و گفتگو و مناظره امام رضا با رؤساى مذاهب واديان مختلف (مسيحيان، يهوديان، صابئين، زرتشتیان و...) درباره مسائل كلامى، به دستور مأمون.
* روانه شدن كاروانى از علويان، ،معصومه خواهرامام رضا و شماری از اقوام نزدیک اواز مدينه به سوى مرو ودرگذشت ویا کشته شدن شمارى از آنان در مسير راه.
* شورش عباسيان عليه خلافت مامون و عليه ولايتعهدى على ابن موسى در بغداد.
* انتقال مقر خلافت و تشكيلات حكومتىِ مأمون از مرو به بغداد به خواست امام رضا .
* خروج امام رضا به همراه مأمون، فضل بن سهل و تمامىِ دست اندر كاران حكومتى از مرو.
*  ترور فضل بن سهل و كشته شدن او در حمام سرخس، به دستور مأمون، در سال 203 هجرى.
* بيمارى و درگذشت امام رضا ، در روز آخر صفر سال 203 هجرى.

 استقبال مامون از امام رضا و پيشنهاد خلافت و ولايتعهدى
سکه های بازمانده از دوران مامون که نام امام رضا هم بر آنها نقش شده است
امام رضا با استقبال با شكوهى به مرو وارد شد. او را در سرائى بزرگ و با امكانات فراوان سكنى دادند و شباهنگام مامون و فضل ابن سهل سرخسی به ديدار او آمدند. فضل ابن سهل سرخسی در این هنگام کامل مردی چهل و هفت ساله و دارای اعتبار و قدرتی تام و تمام در دستگاه مامون بود و شماری از کوششگران تاریخ بر این عقیده اند پیشنهاد ولیعهدی امام رضا توسط فضل به مامون داده شد. فضل سومین رجل نامدار ایرانی در دولت عباسیان پس از ابومسلم و یحیی برمکی بود . 
گام نخست،  گرم پرسيدنها و محبتها و احترامات بود و پس از آن نوبت آنچه كه مورد نظر مامون بود رسيد. مامون نخست پيشنهاد كناره گيرى از خلافت و سپردن زمام امور به دست امام رضا را داد كه پذيرفته نشد.
 صحبتهاى مامون و پاسخهاى امام رضا در منابع مختلف نقل شده و نشان دهنده توانائى   و منطق مستحكم و مجاب كننده امام رضا در برابر مامون است. پس از بحثهاى فراوان مامون پيشنهاد ولايتعهدى را داد كه باز هم پذيرفته نشد. ماجرا مدتى به طول كشيد تا اينكه مامون سرانجام پيغام داد:
 «عمر بن خطاب‏»براى خلافت‏ بعد از خود شورايى با عضويت‏ شش نفر تعيين كرد و يكى از آنان جد شما على بن ابيطالب بود،و عمر دستور داد هر يك از آنان مخالفت كند گردنش را بزنند،اينك چاره‏ يى جز قبول آنچه اراده كرده‏ ام ندارى، چون من راه و چاره ‏ى ديگرى نمى‏يابم.

پذيرش ولايتعهدى مامون توسط امام رضا
 در این زمینه اسناد فراوانی در دست است که طبق معمول بسیاری از آنها توسط فقها و ملایان روایت و کتابت شده است و این  کار کوششگری را که میخواهد  تاریخ واقعی  را بیابد و ببیند مشکل میکند .اما آنچه که در دست است و بواقعیت نزدیکتر مینماید اینهاست و آنچه که در هر حال روشن است این است که مامون برای فرونشاندن آتش تضادها وتحکیم پایه های قدرت خود از امام رضا و مقوله ولایتعهدی او سود جست و بهره برد ،ودر اینکار آنقدر مصر بود که حتی از تهدید نیز ابائی نداشت.پس از اشارات مامون امام رضا   وليعهدى را پذيرفت و تاكيد كرد:   
«ولايتعهدى را مى‏پذيرم بشرط آنكه آمر و ناهى و مفتى و قاضى نباشم و كسى را عزل و نصب نكنم و چيزى را تبديل و تغيير ندهم‏».
 براى شناخت علل و فضاى حاكم بر مباحثات مامون و على ابن موسى بجاست كه به بر خى از اسناد بر جاى مانده اشاره شود.
 در  علل الشرايع( ص 227- 228) و عيون اخبار الرضا( ج 2 ص 138) نكات جالبى در مورد علل پذيرش ولايتعهدى ذكر شده است از جمله:
... بوعلی ریان بن صلت از محدثان برجسته شیعی در سده دوم و سوم هجری بود. وی خراسانی  یا بغدادی الاصل  بود و دوران امامت امام كاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادی را درك كرد.می گویند او از سخنوران دستگاه خلافت مأمون و از نزدیكان و خواص و صاحب سرّ وی بود. و مأمون و فضل بن سهل او را برای انجام كارهای خود مأمور كردند .این که این بزرگوار هم صاحب سر خلیفه و هم از علمای صاحب اعتبار شیعی است خود جای تامل دارد . در هر حال او  مى‏گويد:
نزد امام رضا رفتم وگفتم اى فرزند پيامبر برخى مى‏گويند شما قبول وليعهدى مامون را نموده ‏ايد با آنكه نسبت ‏به دنيا اظهار زهد و بى رغبتى مى‏ فرمائيد!
گفت:
بقایای محل اقامت امام رضا در مرو
«خدا گواه است كه اينكار خوشايند من نبود،اما ميان پذيرش وليعهدى و كشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذيرفتم...آيا نمى‏دانيد كه‏«يوسف‏»پيامبر خدا بود و چون ضرورت پيدا كرد كه خزانه‏دار عزيز مصر شود پذيرفت،اينك نيز ضرورت اقتضا كرد كه من مقام وليعهدى را به اكراه و اجبار بپذيرم،اضافه بر اين من داخل اين كار نشدم مگر مانند كسى كه از آن خارج است (يعنى با شرائطى كه قرار دادم مانند آنست كه مداخله نكرده باشم) به خداى متعال شكايت‏مى‏كنم و از او يارى مى‏جويم‏»
همچنين در عيون الاخبار الرضا (جلد 2 صفحه 141) از قول محمد ابن عرفه نقل شده است:
به امام گفتم:
اى فرزند پيامبر خدا!چرا وليعهدى را پذيرفتى؟
گفت:
به همان دليل كه جدم على عليه السلام را وادار كردند در آن شورا شركت كند.  
در امالى صدوق نيز( ص 72) از قول ياسر خادم چنين مى خوانيم:
پس از آنكه امام ولايتعهدى را قبول كرده بود،او را ديدم دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده،مى‏گفت:
خدايا تو مى ‏دانى كه من بناچار و با اكراه پذيرفتم،پس مرا مؤاخذه مكن همچنانكه بنده و پيامبرت يوسف را مؤاخذه نكردى هنگاميكه ولايت مصر را پذيرفت‏   .
نمونه ها در اين زمينه  بخصوص نمونه های آخوندی که بیشتر مورد استفاده روضه خوانان است بسيار است كه به همين اندازه اكتفا مى شودو بر این نکته تامل باید کرد که مامون در هر حال به نتیجه ای که میخواست بویژه در فرو نشاندن تضاد بین علویان و عباسیان بطور موقت ، بخصوص گرفتن برگ برنده از دست علویان شورشی رسید وامام رضا ولایتعهدی را پذیرفت.
 تصويرى از جشن اعلام  ولايتعهدى  
 با استفاده از گزارش شيخ صدوق در عيون الاخبار الرضا پس از كسب رضايت على ابن موسى،   مأمون مجلسی  برای بزرگان و صاحب منصبان تشکيل داد. پس از پايان اجلاس بزرگان، فضل بن سهل به عنوان وزير و نماينده مامون بيرون آمد وولايتعهدى على ابن موسى را اعلام كرد و گفت كه خليفه تصميم گرفته ولی عهدی خود را به علی بن موسی  واگذار کند و او را رضا ناميده است و دستور داده كه همگان لباس سبز بپوشند.
همه سبز پوش میشوند
فضل ابن سهل اعلام كرد برای  پنج شنبه آينده همگان بايد برای بيعت با وليعهد به مجلس مأمون حاضر شوند. او همچنين اعلام كرد به فرخندگى اين واقعه،  خليفه در روز بيعت حقوق يكسال افراد را به عنوان هديه به حاضران خواهد پرداخت. چون روز پنج شنبه فرا رسيد انبوه عظيمى از طبقات مختلف مردم از اميران و حاجيان و قاضيان و كاتبان و شاعران و مداحان  و ديگراقشار مردمان لباس سبز بر تن کرده به جانب قصر مأمون روان شدند . مأمون بر تخت خلافت نشست و برای وليعهد دو تشک و پشتی بزرگ گذاردند به طوری که به پشتی و تشک مأمون متصل می شد .
على ابن موسى با لباس سراسر سبز بر تشك نشسته بود. بر سراو عمامه ای بود و شمشيری نيز داشت . آنگاه مأمون فرزندش عباس را فرمان داد که به عنوان نخستين کس با على ابن موسى بيعت کند . حضرت دست خود را بالا گرفت به گونه ای که پشت دست به طرف خود آن حضرت و کف آن به روی مردم بود
. مأمون گفت :
 دست خود را برای بيعت باز کن . امام  فرمود :
 رسول خدا اين گونه بيعت می کرد .سپس مردم با آن حضرت بيعت کردند و کيسه های  پول را در ميان نهادند و سخنوران وشاعران برخاسته اشعاری درباره فضل رضا و آنچه مأمون در حق آن حضرت انجام داده بود ، سخنها گفتند و شعرها سرودند . پس ابو عباد يکی از وزرای مأمون و نويسنده نامه های محرمانه دربار او  عباس بن مأمون را فرا خواند . عباس برخاست و نزد پدرش رفت و دست او را بوسيد . مأمون به او امر کرد که بنشيند . سپس محمد بن جعفر را صدا کردند . فضل بن سهل گفت : برخيز . محمد بن جعفر برخاست تا به نزيک مأمون رفت و همانجا ايستاد و دست مأمون را نبوسيد . به او گفته شد :
 برو جلو و جايزه ات را بگير .مأمون نيز وی را صدا کرد و گفت :
 ای ابوجعفر به جای خويش برگرد .
او نيز بازگشت .
 سپس ابوعباد يکايک علويان و عباسيان را صدا می زد و آنان پيش می آمدند و جايزه خود را دريافت می کردند . تا آن که مالهای بخششی  تمام شد . سپس مأمون به امام رضا  گفت:
 برای مردم خطبه ای بخوان و با ايشان سخنی بگوی .
 امام رضا به خطبه ايستاد و خدای را حمد کرد و او را ستود سپس فرمود :
 همانا از برای ما بر شما حقی است به واسطه رسول خدا و از شما نيز به واسطه آن حضرت بر ما حقی است . چنانچه شما حق ما را داديد مراعات حق شما نيز بر ما واجب است - در آن مجلس به جزاين گفتارکه در روزگار ما معنای روشنی نمیتوان از آن دریافت   سخن ديگری نقل نشده است.
شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا و امالی  روايت کرده است که :
 مأمون بر فراز منبر آمد تا با علی بن موسی الرضا بيعت کند . پس گفت :
 ای مردم ! بيعت با علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسين بن علی ابی طالب برای شما محقق شده است به خدا سوگند اگر اين نامها بر کران و لالان  خوانده شوند به اذن خداوند عزوجل شفا می يابند .  
طبری  می نويسد :
مأمون علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسين بن علی بن  ابی طالب را ولی عهد مسلمانان و خليفه آنان پس از خويش قرار داد و وی را  رضای آل محمد ناميد (لقب رضا توسط مامون به علی ابن موسی داده شد چنانکه لقب صادق نیز از سوی منصور عباسی به  به امام پنجم شیعه داده شده است).مامون   به لشکریانش دستور داد جامه سياه را از تن به در کنند و به جای آن جامه سبز بپوشند و اين خبر را به همه کشور اطلاع داد . اين ماجرا در  روز سه شنبه دوم ماه رمضان سال 201 هجرى به وقوع پيوست.

نگاهى به دو سند مهم  از یک خلیفه و یک امام   
مأمون به خط و انشای خويش عهدنامه ولايت عهدی  امام رضا را نوشت و بر آن نيز شاهد گرفت امام رضا  نيز به خط  خود بر اين عهد نامه صحه گذاشت و اين عهد نامه را عموم مورخان ياد کرده اند . بازخوانى دقيق متن اين اسناد و تامل بر محتواى هوشمندانه اى كه يك خليفه و يك امام آن را قلمى كرده اند بيشتر ما را با ماجراى امام رضا وشخصيتهاى اين ماجرا آشنا مى كند.
علی  بن عيسی اربلی در کشف الغمة می نويسد:
  در سال 670 هجرى يکی از خويشانم از مشهد  بدينجا آمد و با وی عهد نامه ای بود که مأمون به خط خويش آن را نوشته بود. در پشت اين عهد نامه خط امام  بود . پس جای قلمهای وی را بوسيدم و چشمم را در بوستان کلامش گردش دادم و ديدن اين عهد نامه را از الطاف و نعمتهای  الهی پنداشتم و اينک آن را حرف به حرف نقل می کنم آنچه به خط مأمون در اين عهد نامه نوشته شد ، چنين است

 متن عهد نامه اى كه مامون به خط خود ولايتعهدى امام رضا را در آن نوشته است
بسم الله الرحمن الرحيم.
 اين نامه ای است که عبد الله بن هارون الرشيد ، امير مؤمنان ، آن را به ولیعهد خود علی بن موسی بن جعفر نگاشته است.
 اما بعد، همانا خداوند عزوجل دين اسلام را برگزيد و از ميان بندگان خود پيغمبرانی برگزيد که به سوی او هدايتگر و رهنما باشند و هر پيغمبر پيشين به آمدن پيامبر پس از خود نويد داده و هر پيامبر بعدی پيامبر پيش از خود را تصديق کرده است . تا  اين روز که دوره نبوت پس از مدتی فترت و کهنه شدن علوم و قطع گرديدن وحی و نزديک شدن قيامت به محمد ( ص ) خاتمه يافت .  پس خداوند به وجود او سلسله پيغمبران را پايان داد و او را بر آنان شاهد و  گواه امين گرفت و کتاب عزيز خود را بر او نازل فرمود چنان کتابی که از پيش رو  و پشت سر باطن را بدان راه نيست و تنزيلی است از جانب خداوند حکيم و ستوده  که در آنچه حلال و حرام کرده و بيم و اميد داده و بر حذر داشته و ترسانيده و امر  و نهی کرده هرگز تصور باطلی نمی رود تا حجتی رسا بر مردم بوده باشد و هر کس که  راه گمراهی و هلاکت سپارد از روی بينه و دليل و آن کس که به نور هدايت زندگی   جاويدان يافته از روی بينه و دليل باشد ، و يقينا خداوند شنوای داناست .
 پس  پيامبر ( ص ) ، پيغام خدا را به مردم رسانيد و آنان را به وسيله آموختن حکمت و  دادن پند و اندرز و مجادله نيکو به سوی خدا فراخواند و سپس به جهاد و سخت گيری   با دشمنان دين مأمور شد تا اين که خداوند او را نزد خود برد و آنچه بود برای وی برگزيد .
 چون دوران نبوت پايان يافت و خدا وحی و رسالت را به محمد ( ص ) خاتمه داد و  قوام دين و نظام امر مسلمانان را به خلافت و اتمام و عزت آن قرار داد و قيام به  حق خدای تعالی در طاعتی است که به وسيله آن واجبات و حدود خدا و شرايع اسلام و  سنتهای آن بر پا شود و جنگ و ستيز با دشمنان دين انجام گردد . بنابر اين بر  خلفاست که درباره آنچه خداوند آنان را حافظ و نگهبان دين و بندگانش قرار  داده است خدا را فرمان برند و بر مسلمانان است که از خلفا پيروی کرده آنان را  در مورد اقامه حق خدا و بسط عدل و امنيت راهها و حفظ خونها و اصلاح در ميان مردم و اتحادشان از راه دوستی کمک و ياری کنند  و اگر بر خلاف اين دستور عمل کنند  ريشه اتحاد مسلمانان سست و لرزان و اختلاف خود و جامعه شان آشکار و شکست دين و   تسلط دشمنانشان ظاهر و تفرقه کلمه و زيان دنيا و آخرت حاصل می شود .
 پس بر کسی که خداوند او را در زمين خود خلافت داده و بر خلق خويش امين کرده است سزاوار است که خود را در راه کوشش برای  خدا به زحمت اندازد و آنچه مورد  رضايت و طاعت اوست مقدم شمارد و خود را آماده انجام کارهايی بکند که با احکام  خدا و مسؤوليتی که در نزد او دارد سازگار باشد و در آنچه خدا به عهده او گذارده  به حق و عدالت حکم کند همان گونه که خداوند عزوجل به داوود می فرمايد :
 ای  داوود ما تو را در روی زمين خليفه قرار داديم پس ميان مردم به حق حکم کن و از  هوای نفس پيروی مکن که تو را از طريق خدا گمراهت سازد و کسانی که از راه خدا  گمراه می شوند برای آنان عذاب سختی است زيرا که روز حساب را فراموش کرده اند و نيزخدادند عزوجل فرمود :
 پس سوگند به پروردگارت هر آينه تمام مردم را از آنچه انجام می دهند بازخواست خواهيم کرد . و نيز در خبر است که عمر بن خطاب گفت :
اگر در کرانه فرات بره ای تباه گرد  می ترسم که خداوند مرا از آن مؤاخذه کند و سوگند به خدا که هر کس در مورد  مسؤوليت فردی يی که بين خود و خدای خود دارد در معرض امر بزرگ و خطر عظيمی   قرار گرفته پس چگونه است حال کسی که مسؤوليت اجتماعی را به عهده دارد ؟ در  اين امر اعتماد بر خدا و پناهگاه و رغبت به سوی اوست که توفيق عصمت و نگهداری   کرامت فرمايد و به چيزی هدايت کند که در آن ثبوت حجت است و به خشنودی و  رحمت خدا رستگاری فراهم آيد و در ميان امت آن که از همه بيناتر و برای خدا در  دين بندگان او خير خواهتر از خلايقش در روی  زمين است خليفه ای است که به  اطاعت از کتاب او و سنت رسولش عمل کند و با تمام کوشش ، فکر ونظرش را  درباره کسی که ولی عهدی او را بر عهده می گيرد به کار برد و کسی را به رهبری   مسلمانان برگزيند که بعد از خود آنها را اداره کند و با الفت جمعشان کند و  پراکندگيشان را به هم آورد و خونشان را محترم شمارد و با اذن خدا تفرقه و اختلاف  آنها را امن و آرامش دهد و آنان را از فساد و تباهی  و ضديت ميان يکديگر نگه دارد و وسوسه و نيرنگ شيطان را از آنان دفع کند . زيرا خداوند پس از خلافت  مقام ولی عهدی را متمم و مکمل امر اسلام و موجب عزت و صلاح مسلمانان قرار داده  است و بر خلفای خود در استوار داشت آن مقام الهام فرموه که کسی را برای اين کار انتخاب کنند که سبب زيادی  نعمت و مشمول عافيت شود .  و خداوند مکر و حيله اهل شقاق و دشمنی و کوشش تفرقه اندازان و فتنه جويان را در  هم شکند . از موقعی که خلافت به اميرمؤمنان رسيده است تلخی طعم آن راچشيده و از  سنگينی بار خلافت و تکاليف سخت آن آگاه شده و وظيفه مشکلی را که خليفه در مورد  اطاعت خدا و مراقبت دين بايد انجام دهد ، دانسته است . از اين رو همواره در  مورد آنچه که موجب سرفرازی دين و ريشه کن کردن مشرکان و صلاح امت و نشر عدالت و  اقامه کتاب و سنت است ، جسم خود را به زحمت انداخته و چشمش را بيدار  نگهداشته و بسيار انديشه کرده است . انديشه در اين مسأله او را از آرامش و راحت و از آسايش و خوشی بازداشته است زيرا بدانچه خداوند از آن سوال خواهد  کرد آگاه است و دوست دارد که به هنگام ديدار خدا ، در امر دين و امور بندگانش  خيرخواه بوده باشد و برای ولی عهدی کسی را برگزيد که حال امت را مراعات کند و  در فضل و دين و پارسايی و علم از ديگران برتر باشد و در قيام به امر خدا و ادای  حق او بيشتر از ديگران به وی اميد بسته شود .  از اين رو برای رسيدن به اين مقصود شب و روز به پيشگاه خدا مناجات کرد و از او  استخاره کرد که در انتخاب ولی عهد کسی را به او الهام فرمايد که خشنودی و طاعت خدا در آن باشد و در طلب اين مقصود ، در افراد خاندان خود از فرزندان عبد الله  بن عباس و علی بن ابی طالب دقت نظر کرد و در احوال مشهورترين آنان از لحاظ  علم و مذهب و شخصيت بسيار بررسی کرد ، تا آن که به رفتار و کردار همگی آگاه شد  و آنچه درباره آنان شنيده بود به مرحله آزمايش در آورد و خصوصيات و احوال آنها را مکشوف داشت و پس از طلب خير از خدا و بجای  آوردن کوشش فراوان در انجام  فرمايشهای الهی و ادای حق او درباره بندگان و شهرهايش و تحقيق در افراد آن دو  خاندان ، کسی را که برای احراز اين مقام انتخاب کرد علی بن موسی بن جعفر بن  محمد بن علی بن حسين بن علی بن ابی طالب است . زيرا که فضل والا و دانش سودمند   و پاکدامنی ظاهر و زهد بی شائبه و بی اعتنايی او به دنيا و تسليم بودن مردم را  درباره وی از همه بهتر و بالاتر ديد و برای او آشکار شد که همگی زبانها در فضيلت  او متفق و سخن درباره اش متحد است و چون هميشه به فضيلت از زمان کودکی و  جوانی و پيری آشنا و آگاه بود لذا پيمان ولی  عهدی و خلافت پس از خود را با اعتماد به خدا ، به نام او بست و خدا نيک می  داند که اين کار را برای از خود  گذشتگی در راه خدا و دين و از نظر اسلام و مسلمانان و طلب سلامت و ثبوت حق و  نجات و رهايی در روزی که مردم در آن روز در پيشگاه پروردگار عالميان به پا  خيزند ، انجام داد .  
اکنون اميرمؤمنان فرزندان و خاندان و خواص خود و فرماندهان و خدمتکارانش را  دعوت می کند که ضمن اظهار سرور و شادمانی در امر بيعت پيشدستی کنند و بدانند  که اميرمؤمنان طاعت خدا را بر هوای نفس درباره فرزند و اقوام و نزديکان خويش  مقدم شمرد و او را ملقب به رضا کرد . زيرا که او مورد پسند و رضای اميرمؤمنان  است پس ای خاندان اميرمؤمنان و کسانی که از فرماندهان و نظاميان و عموم مسلمانان در شهر هستيد به نام خدا و برکاتش و به حسن قضای او درباره دين و  بندگانش برای اميرمؤمنان و برای علی بن موسی الرضا پس از او بيعت کنيد . چنان  بيعتی که دستهای شما باز و سينه هايتان گشاده باشد و بدانيد که اميرمؤمنان اين  کار را برای اطاعت امر خدا و برای خير خود شما انجام داد و خدا را سپاسگزار باشيد که مرا بدين امر ملهم کرد و آن در اثر حرص و اصراری بود که مرا به رشد و  صلاح شما بود و اميدوار باشيد که اين کار در جمع الفت و حفظ خونها و رفع  استقامت امور شما مؤثر است و فايده آن به شما باز می گردد و بشتابيد به سوی   طاعت خدا و فرمان اميرمؤمنان که اگر بشتابيد موجب امنيت و آسايش است و خدا را در اين امر سپاس گزاريد که اگر خدا خواهد بهره آن را خواهيد ديد " .  اين نامه را عبد الله مامون در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال 201، به دست خود  نگاشت 
***
نوشته مامون بسیار سنگین و کامل و هوشیارانه است و به درستی نشان میدهد خلیفه در پی حل چه مشکلی است و چگونه هشتمین امام شیعه را برای حل و فصل مشکلات خطیر سیاسی خود انتخاب نموده است. .
 
دستخط و نوشته امام رضا در پشت عهد نامه مامون
بسم الله الرحمن الرحيم .
ستايش و سپاس خدای  راست که آنچه خواهد به انجام رساند . زيرا نه فرمانش را چيزی باز گرداند و نه قضايش را مانعی باشد . به  خيانت ديدگان آگاه و اسرار نهفته در سينه ها را می داند ، و درود بر خدا و  بر پيامبرش محمدپايان بخش رسولان و بر اولاد پاک و پاکيزه او باد .  
من ، علی موسی بن جعفر ، می گويم :
 همانا اميرمؤمنان که خدا او را در استواری   کارها کمک کند و به او رستگاری و هدايت توفيقش دهد آنچه راديگران ازحق ما  نشناخته بودند باز شناخت . رشته رحم و خويشاوندی را که از هم گسيخته شده بود به هم پيوست ودلهايی را که بيمناک شده بودند ايمنی بخشيد . بل آنها را پس از  آن که تلف شده بودند جان بخشيد و ازفقر و نيازمستغنی  کرد . و تمام اين کارها  را به منظور خشنودی پروردگار جهانيان انجام داد وپاداشی ازغيراونخواست که  خداوند شاکران به زودی جزا دهد و پاداش نکوکاران را تباه نکند .  او ولايت عهد امارت کبرای خود را به من واگذار کرد چنانچه بعد از او زنده  بمانم عهده دار آن گردم پس هر کس گرهی را که خداوند به بستن آن فرمان داد  بگشايد و رشته ای را که خداوند پيوست آن را دوست دارد از هم بگسلد حرمت حريم خدا را مباح شمرده و حلال او را حرام کرده است . زيرا با اين کار امام را حقير  کرده و پرده اسلام را از هم دريده است . رفتار گذشتگان نيز بدين گونه بوده است .  آنان بر لغزشها صبر کردند و به صدمات و آسيبهای  ناشی از آن اعتراض نکردند زيرا  ازپراکندگی کار دين و از به هم خوردن رشته اتحاد مسلمانان می ترسيدند و اين ترس بدان جهت بود که مردم به زمان جاهليت نزديک بودند و منافقان هم انتظار  می کشيدند تا راهی برای ايجاد فتنه باز کنند من خدا را بر خود شاهد گرفتم که اگر  مرا زمامدار امور مسلمانان کرد و امر خلافت را به گردن من نهاد درميان مسلمانان  مخصوصا فرزندان عباس چنان رفتار کنم که به اطاعت خدا و پيامبرش مطابق باشد . هيچ خون محترمی را نريزم و مال و ناموس کسی را مباح نکنم ، مگر اين که حدود  الهی ريختن آن را جايز شمرده و واجبات دين آن را مباح کرده باشد ، تا حدود  توانايی و امکان در انتخاب افراد کاردان و لايق بکوشم و بدين گفتار بر خويشتن  عهد و پيمان محکم بستم که در نزدش درباره انجام آن مسئول خواهم بود که او  فرمايد :
 به پيمان وفا کنيد که نسبت به انجام آن مسؤول هستيد . و اگر از خود چيز  تازه ای به احکام الهی افزودم و يا آنها را تغيير و تبديل کردم ، مستوجب سرزنش  و سزاوار مجازات و عقوبت خواهم بود . و پناه می  برم به خداوند از خشم او و با ميل و رغبت به سوی او رو می کنم که توفيق طاعتم دهد و ميان من و نافرمانيش  حايل گردد و به من و مسلمانان عافيت عنايت فرمايد . و من نمی دانم که به من و  شما چه خواهد شد .  حکم و فرمانی نيست مگر برای خداوند او به حق داوری  می کند و بهترين جداکنندگان  است . لکن من برای امتثال امر اميرمؤمنان اين کار را بر عهده گرفتم و خشنودی او  را برگزيدم . خداوند من و او را نگاهداری کناد . خدا را در اين نوشته بر خود گواه گرفتم و خدا به عنوان شاهد و گواه بس است .  
اين نامه را در حضور اميرمؤمنان که خدا عمر او را دراز گرداناد و فضل بن سهل و  سهل بن فضل و يحيی بن اکثم و عبدالله بن طاهر و ثمامة بن أشرس و بشر بن معتمر و حماد بن نعمان ، در ماه رمضان سال 201به خط خود نوشتم . "

نکاتی مهم در نوشته امام رضا 

  امام رضا به روشنی از حقی که متعلق به او بوده سخن میگوید.طبعا حق حکومت و امامت و از اینکه امیر المومنین مامون این حق را دارد باز میگرداند سپاسگزار است.او در حکومت کاملا بر چار چوب دین تاکید میکند و می گوید قول میدهد خون کسی را نریزد و ناموس و مال کسی را مباح نگرداند مگر دین و شرع دستور به ریختن خون داده باشد و مال و ناموس را مباح کرده باشد.بدون تردید امام رضا هوشیاری این را داشت که بداند در چه جریانی به بازی گرفته شده ولی متن نامه بخوبی گویاست و همین جا بدون قصد انتقادی به حضرتش و باورهای مردم باید تاکید کرد :

کسانی که میخواهند امامان شیعه و امام رضا را از دنیای قدیسان و فرهنگ و باورهای مذهبی مردم به دنیای سیاست و حکومت بیاورند و از آنها الگوی حکومت و اندیشه برپائی دولت و حاکمیت شیعی بسازند خوبست توجه داشته باشند حتی خکومت قدیسی چون او که سمبل مظلومیت و ستمدیدگی از قدرت حاکم به باور توده هاست،جز یک حکومت با چارچوبهای سفت و سخت شرعی نیست و بجاست در قرن بیست و یکم الگوهای دیگری بجویند و بگذارند قدیسان در جهان شگفت باورهای مردم تنفس قدیسانه خود را داشته باشند

   گواهان طرف راست ميثاق

يحيی بن اکثم در پشت و روی اين مکتوب گواهی داده و از خداوند خواسته که امير مؤمنان و همه مسلمانان خجستگی اين عهد و ميثاق را دريابند .

یحی ابن اکثم عرب بود و از قبیله بنی تمیم، اما به « خراسانی » و « مروزی »  معروف بود. سال تولد او احتمالاً 159 هجری بوده است.
وی اهل علم و ادب و به ویژه فقه بود و پیرو مذهب شافعی. در دوران عباسیان به‌ دلیل علمش وارد دستگاه خلافت عباسی شد و در حالی که بیست و چند سال بیشتر نداشت، از سوی هارون الرشید قاضی بصره شد.
یحیی بن اکثم از نزدیک‌ترین افراد به مامون بود؛ به اندازه‌ای که گفته‌اند هیچ وزیری به اندازه او بر سلطان زمان خویش نفوذ نداشته است.  

 عبدالله بن طاهر به  حسين به خط خويش در تاريخی که در اين عهد نامه مشخص است گواهی خود را بر آن  نوشته است .  

حماد بن نعمان نيز پشت و روی اين عهد نامه را گواهی  کرده است و بشر بن معتمر موسس رسم و راه معتزلی نيز در همان تاريخ مانند همين گواهی را داده است .

 گواهان طرف چپ ميثاق

اميرمؤمنان ، که عمرش دراز باد ، خواندن اين صحيفه ، يعنی صحيفه ميثاق ، را  مرسوم ساخت . اميدوارم بدين ميثاق و به حرمت سرورمان رسول خدا ( ص ) ، از  صراط گذر کند . ميان روضه و منبر بر سرهای شاهدان ، به چشم و گوش بنی هاشم و  ساير اوليا و انصار پس از کامل شدن شروطبيعت بر آنان بدانچه اميرمؤمنان حجت را بر همه مسلمانان تمام کند و شبهه ای را که انديشه های  نادانان پيش می کشيدند ،  باطل سازد و خداوند مؤمنان را بر آنچه شما برآنيد وا مگذارد و فضل بن سهل به  امر اميرمؤمنان در همان تاريخ در اين عهد نامه نوشت .
اين مطلبی بود که مؤلف کشف الغمه آن را ذکر کرده بود .

سبط بن جوزی در تذکره  الخواص در اين باره گويد :

 آنگاه اين عهد نامه در جميع آفاق و در کعبه و ميان  قبر رسول الله ( ع ) و منبر وی خوانده شد و خواص مأمون و بزرگان دانشمند بر آن  شهادت دادند . از اين جمله است شهادت فضل بن سهل که به خط خويش نوشته : شهادت دادم بر اميرمؤمنان عبد الله مأمون و برابو الحسن علی بن موسی بن جعفر  بدانچه واجب گرداندند تا حجتی بر آنان برای مسلمانان باشد . و بدان شبهه جاهلان  را باطل کنند .

فضل بن سهل در تاريخ مذکور نوشته است : و عبد الله بن طاهر نيز  به مانند همين امر را شهادت داده است . و يحيی اکثم قاضی و حماد بن ابوحنيفه و ابوبکر و وزير مغربی و بشر بن معتمر به همراه گروه بسياری از مردم بر اين امر  شهادت دادند

سكه زدن بنام امام رضاواعلام ولايتعهدى او در شهرهاى مختلف

بيعت با امام رضادر پنجم ماه رمضان  سال 201انجام پذيرفت همزمان با اين بيعت و جشن بزرگ بيعت مامون دستور داد بنام على ابن موسى سكه بزنند.

بنا بر روايت مؤلف کتاب مطلع الشمس، شکل درهمی که در زمان امام رضا  و به فرمان مامون ضرب شد و اصل صورت به خط کوفی است و با خط نسخ نيز  نقش گرديده چنين است :
در وسط يکی از دو طرف سکه در هفت سطر چينن حک شده است
الله محمد رسول الله
 المامون خليفه الله
مما امر به الامير الرضا ولی عهد المسلمين علی بن موسی  ابن علی بن ابی طالب
 ذوالرياستين
 و در طرف ديگر سکه در چهار سطر چنين حک شده است :
لا اله الا الله الله وحده لا شريک له المشرق
 و بر يکی از دو طرف درهم به شکل دايره وار نوشته شده است  :
محمد رسول الله ارسله بالهدی و دين الحق ليظهره علی الدين کله ولو کره  المشرکون
و بر طرف ديگر شکل دو دايره داخلی و خارجی به چشم می خورد که بر دايره داخلی  چنين نوشته اشده است :   بسم الله ضرب هذا الدرهم بمدينة اصبهان سنة اربع و  مأئتين " .  و بر دايره خارجی چنين نوشته شده است : "فی بضع سنين لله الامر من قبل و من بعد  و يومئذ يفرح المومنون " .
شايان تذکر است که کتابت اين درهم ، اگر درست باشد ، تاييد می کند که وفات امام رضا ( ع ) در سال 206بوده و بدين ترتيب قولی  که وفات او را در سال 203يا کمتر دانسته اند تضعيف می شود . مگر آنکه بگوييم اين درهم ، پس از  وفات و فقط به منظور تبرک به نام او ضرب شده و ضرب آن به  فرمان مأمون نبوده است .
همزمان با اين قضايا مامون مجلس عروسى اسحاق ابن موسى ابن جعفر(برادر امام رضا) را با دختر اسحاق فرزند امام جعفر صادق برگزار كرد و او را به عنوان نماينده و سفير دربار خلافت به حج فرستاد. همچنين دستور داد پيكها و نمايندگان مختلف به شهرهاى مختلف روانه شوند و و در هر شهرى بنام ولايتعهدى على ابن موسى خطبه بخوانند.
به نظر مى رسيد كه همه چيز به خوبى در حال پيش رفتن است و مامون در نقشه هاى خود دارد موفق مى شود. شايد اگر قضايا بر وفق مراد مامون جلو مى رفت فرجام زندگى هشتمين امام به گونه ديگرى رقم مى خورد وخليفه  كه نزديك به بيست سال از ولىعهد خود جوانتر بود رفتار ديگرى در پيش مى گرفت و ماجراى مسموميت و شهادت على ابن موسى بنام مامون ثبت نمى شد ولى ماجرا بنا به خواست مامون جلو نرفت.
مامون با اعلام ولايتعهدى امام رضا توانست بخشى از مخالفان را آرام و رقيبان را از ميدان بدر كند ولى خاندان عباسى و هودارانشان كه رگ و ريشه اى مستحكم داشتند و با اعلام ولايتعهدى على ابن موسى از دست دادن  زمام قدرت را بر نمى تافتند رفتار ديگرى در پيش گرفتند . کوشش مامون شاید درنگی در میان علویان شورشی ایجاد نمود ولی این تلاش بر خشم عباسیان که میدیدند رشته خلافت و حکومت از آل عباس گویا قرار است به آل علی منتقل شود افزود . شورش بغداد عليه ولايتعهدى على ابن موسى و خلافت مامون نزديك بود واين ماجرا   على ابن موسى را به فرجام كار نزديكتر كرد.
                                                                             ادامه دارد
----------------------------------

  (ادامه قسمت ششم ) (ادامه قسمت پنجم) 

(ادامه قسمت چهارم) (ادامه قسمت سوم)  ادامه(قسمت دوم)  (ادامه قسمت اول)




هیچ نظری موجود نیست: