شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۲

تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت.پنجم اسماعیل وفا یغمائی


تاریخ ایران.سلسله بررسی ها و تحقیقات 
مجموعه دوم.
 قسمت.پنجم
اسماعیل وفا یغمائی



خوارج
در دوران پاياني حكومت امويان ، خوارج بخش عظيمي از ناراضيان را در نقاط مختلف  ايران تشكيل ميدادند و عليرغم اينكه در طول دوران اموي بارها و بارها مورد سركوبهاي خشن و خونين قرار گرفتند از بين نرفتند و هر از چند گاه يكبار در گوشه اي علم  شورش هاي خونين عليه حكومت اموي را بر مي افراشتند.
در پايان دوران اموي صد سال از ظهور خوارج به عنوان يكي از گروههاي مسلمان ميگذشت . طلايه خوارج با جنگ صفين و داستان حكمين و اعتراض آنها ومخالفت يكسان با علي و معاويه پيدا شد . نخستين پيشواي آنها عبدالله ابن وهب جاسبي بود و سر انجام ترور علي ابن ابيطالب به دست اين گروه انجام شد . پس از آن و تا پايان دوره اموي اسناد تاريخي بيانگر شورش هاي خشن و خونين گروههاي شهري و روستايي خوارج در نقاط مختلف ايران از جمله نواحي جنوب ايران ، كرمان ، جيرفت ، كازرون ، بحرين ، طبرستان ، سمنان و ساير نقاط ايران است . طي اين مدت دهها هزار نفر به دست خوارج به خشن ترين وضع كشته شدند و در مقابل نيز توده هاي گسترده اي از خوارج به قتل رسيدند . تنها در يك كشتار از خوارج دربحرين در سال 73 هجري شش هزار تن از خوارج گردن زده شدند ولي كار آنها به پايان نرسيد . تصوير خوارج در ايران با چهره  عبدالرحمان ابن ملجم در آميخته و معمولا  اين چهره منفور و منفي  عاطفي ،براي عموم ،چهره سياسي و اجتماعي آنها  را پنهان  ميدارد ولي واقعيت اين است كه خوارج  با ابن ملجم به پايان نرسيدند  و در او خلاصه نميشوند . خوارج يك نوع تفكر سياسي و مذهبي را طي يك قرن در ميان بخشهاي گسترده از مردم ناراضي شهري و روستايي نمايندگي ميكردند و در طول دوران اموي بارها و بارها آماج خشن ترين كشتارها توسط حكومت وقت  و عمال آن به ويژه حجاج ابن يوسف و يزيد ابن مهلب دوتن از خونريز ترين چهره هاي آن ايام شدند .
از نظر اعتقادي و مذهبي خوارج افرادي بسيار  مومن و خشك و خشن بودند . آنان در روزه گرفتن ، شب زنده داري ، رياضت كشي ، خواندن قرآن و دوري از گناهاني كه اخلاق شخصي آن ها را  ميآلود بسيار كوشا بودند .ايمان خشك و قوي آن ها آميخته با كوتاه بيني هايشان ونيزاينكه در برابر حاكمان بيرحم اموي خود را محق و مظلوم  وقرباني ميديدند از آنهاانسانهايي با ثبات و سرسخت در اعتقاد و نترس و بيباك در ميدان جنگ ساخته بود .اسناد تاريخي نشان ميدهد كه خوارج نه از كشته شدن ميترسيدند و نه از كشتن ، حتي در بسياري از موارد از كشتن كودكان و زنان پروايي به خود راه ميدادند .امامت و پيشوايي در بين خوارج انتخابي بود، آنها ميتوانستند پيشواي خود را خلع كرده او رابكشند و ديگري رابه جاي او بر گزينند. يكي از شاخه هاي افراطي خوارج به نام ازارقه  از پيروان نافع ابن ازرق اعتقاد داشتند : هر كس چه مسلمان و چه غير مسلمن اگر مرتكب گناهي بشود ، چه صغيره و چه كبيره ، خود او و زن و فرزندانش بايد كشته شوند . اينان كه در اطراف رود كارون و در حوالي بصره عليه دولت اموي شوريده بودند اين قوانين خشن را به مورد اجرا در ميآوردند . فرقه ديگري از خوارج كه صفريه خوانده ميشدند و از شاخه هاي معتدل تر بودند  اعتقاد داشتند كه در صورت ارتكاب گناه خود شخص بايد كشته شود ولي اطفال شخص گناهكار را نبايد كشت . گروه ديگري از خوارج به نام نجديه اعتقاد داشتند  در صورت ارتكاب گناه فرد گناهكار مشرك محسوب ميشود .در دوران اوجگيري نهضت ها و شورش ها همواره خوارج به عنوان گروهي مصمم و جنگجو حاضر بودند و اعلام آمادگي ميكردند . در دوران يحيي فرزند زيد كه در خراسان عليه امويان پرچم شورش بر افراشت ، سرخس در خراسان يكي از مراكزخوارج بود .خوارج سرخس براي قيام عليه امويان دست اتحاد به سوي يحيي دراز كردند ولي ياران يحيي او را ازاتحاد با خوارج بر حذر داشتند . به احتمال زياد  اتحاد  يكي از نوادگان علي باادامه تاريخي كشندگان علي در خراسان كه يكي از مراكز اصلي حمايت از علويان بود تاثير عاطفي ناخوشايندي داشت و به احتمال زياد ابومسلم نيز در اتحاد با خوارج  و استفاده از آنهابا چنين مشكلي مواجه بود زيرا تيغ بر كشيده و خونريز خوارج نه تنها عمال حكومت اموي  بلكه در بسياري موارد مردم عادي را طعمه خود ميكرد .

 كيسانيه
كيسانيه  جماعت گسترده اي از شيعه بودند كه محمد ابن حنفيه فرزند علي ابن ابيطالب را پس ازواقعه كربلا امام و پيشوا و جانشين حسين ابن علي دانستند و به او گرويدند.در جريان قيام  عليه كشندگان حسين ابن علي  ،مختار با هوشياري وبه نام محمد ابن حنفيه مخالفين را زير پرچم خود گرد آورد . نام كيسانيه مشتق ازلقب  مختار است كه او را كيسان ميناميدند. برخي از اسناد ميگويند كيسان نام غلامي از غلامان علي ابن ابيطالب ــ كيسان ابو عمرو ــ بود  كه به مختار پيوست و فرمانده غلامان شورشي در ماجراي قيام مختار بود .
 .كيسانيه اعتقاد داشتند حق امامت علي ابن ابي طالب حقي روحانيست  و بعد از فرزند دوم به محمد ابن حنفيه منتقل شده است .پس ازپايان كار و قيام مختار ،كيسانيان اندك اندك به يك جنبش صرف مذهبي تبديل شدند و پس از در گذشت محمد حنفيه در سال هشتاد هجري چندين انشعاب در اين  جماعت به وجود آمد .
شماري از كيسانيان معتقد بودند امامت پس از محمد ابن حنفيه به فرزند او علي منتقل شده است . گروهي ديگر به هواداري از پسر ديگر ابو هاشم برخاستندو گفتند او ست كه علوم غيبي لازمه امامت را از پدر به ميراث برده . پس از مرگ ابو هاشم جماعتي از كيسانيان تبليغ كردند كه ابو هاشم پيش از مرگ حق امامت را به سر دودمان عباسيان تفويض كرده است . اين شاخه از كيسانيان عملا در خدمت امام محمد ابن علي عباسي و اهداف سياسي اوقرار گرفته وسر انجام تحت نام راونديان در قيام ابو مسلم نقش موثري ايفا كردند . فرقه ديگري از كيسانيه اعتقاد داشتند كه محمد ابن حنفيه نمرده است و به زودي پايان جهان فرا خواهد رسيد و او از غاري در كوه رضوي  در حوالي مدينه ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود . كيسانيان اعتقاد داشتند جهان و اشياء از سه عنصر آب خاك و آتش تشكيل شده اند . اكثر يت شيعيان به ويژه باز ماندگان حسن ابن علي و حسين ابن علي به كيسانيان نظر منفي داشتند .

غــا لــيان
در روزگار شكل گيري نهضت سياه جامگان غاليان با شاخه ها و شعبه هاي ريز و درشت خود مجموعا نوعي انديشه و نگاه راز آلود و در بسياري مواقع عجيب و غريب را تبليغ ميكردند كه محور آن در بسياري از موارد غلو در باره مقام علي ابن ابيطالب بود . غاليان مقام علي را تا مرتبه خدايي بالا ميبردند . شماري از غاليان به خدايي علي معتقد بودند و نوشته اند كه شماري از غاليان اززمره كساني بودند كه اساسا به اسلام وعلي هيچ اعتقادي نداشتند . اين دسته ايرانياني بودند كه در خشم از اسلام و سلطه آن بر ايران با تبليغ غاليگري و خدايي علي ونشر اعتقاداتي از اين قبيل سعي ميكردند بنا و بنيان اسلام را سست و متزلزل كرده و آنرا هر چه بيشتر شاخه شاخه وضعيف كنند .پنجمين و ششمين پيشواي شيعيان به ويژه كوشش ميكردند از نشر غاليگري جلوگيري كنند .
غاليان گوناگون بودند وبعدها بيشتر از پيش شاخه شاخه شدند . برخي از آنها به خدايي محمد و علي اعتقاد داشتند . گروهي ميگفتند روح خدا در اصحاب كسا ( محمد ،علي ، فاطمه ، حسن و حسين ) حلول كرده  و هيچ تفاوتي بين آنها نيست اين گروه تاي تانيث را از آخر فاطمه حذف كرده و او را فاطم ميناميدند تا در نام نيز تفاوتي با چهار تن ديگر كه مرد هستند نداشته باشد . گروهي از غاليان بنام امريه اعتقاد داشتند علي و محمد در رسالت با هم شريكند . غالياني كه بزيغيه ناميده ميشدند و خود از شاخه هاي غاليان خطابيه بودند ششمين پيشواي شيعيان را خدا ميدانستند . غالياني كه به بيانيه معروف بودند به تناسخ اعتقاد داشتند . گروهي از آنهابنام مخطئه معتقد بودند سلمان پارسي پيامبر است . شاخه اي از غاليان كه به حارثيه معروف بودند ميگفتند هر كس امام وقت را بشناسد انجام هر كاري براي او مجاز است . گروهي بنام زماميه  از دشمنان و لعن كنندگان جبرئيل بودند  .آنها اعتقاد داشتند جبرئيل مامور بوده وحر را به علي ابن ابيطالب ابلاغ كند ولي او آنرا به محمد ابلاغ كرده است . غالياني كه به ذميه اشتهار داشتند  با پيامبر اسلام به شدت دشمن بودند زيرا اعتقاد داشتند كه پيامبر حق علي را غصب كرده است . گروه رجعيه به رستاخيز مجدد علي باور داشتند . شريكيه اعتقاد داشتند محمد و علي در رسالت شريكند . غاليان عميريه نيز چون بزيغيه امام ششم را خدا ميدانستند . گروهي بنام غماميه اعتقاد داشتند علي خداست و در ابر خانه دارد و چون از ابري رعد و برق جستن ميكرد به سوي آن نماز ميخواندند . اينها گروههايي از  انواع و اقسام گروههاي غالياني بودند كه در آن روزگار در تضاد با اسلام دولت اموي و ساير مكاتب موجود   در گوشه وكنارافكار خود را تبليغ ميكردند و مراكز و مجامع خاص خود را داشتند .

زيديان شيعيان شورشی  
جريان فكري  و مبارزاتي شيعه اگر چه در نهايت ودر سالهاي329  هجري به بعددر اصلي ترين شاخه بزرگ خود ،در ايران خود را تثبيت كرد ، ولي تا قبل از آن در جريان عبور بر بستر مادي تاريخي خود و در آميزش با وقايع و خوادث مختلف ، در شاخه هاي كوچكتر ، و در انشعابات گوناگون چهره هاي مختلفي از خود را نشان داده است .  درجريان اين گذر گاه پس از در گذشت هر يك از  پيشوايان شيعه شاخه يا شاخك هاي جديدي يك چند خود را نشان ميدهند و پنهان ميشوند يا به صورت نحله اي كوچك اما پايدار باقي ميمانند . در دوران امويان و در رابطه با علل سر نگوني امويان زيديان  يا زيديه از قابل تامل ترين اين شاخه ها هستند و مبارزان شهيد اين نحله فكري شيعي عليرغم اختلافات جدي فكريشان با شيعيان دوازده امامي از زمره قديسان شهيد در فرهنگ و مذهب مردمند .زيديان درنقاط مختلف بارها در راس شورشهاي خونين ضد حكومتي قرار گرفته وسيمايي آميخته با قهرماني و شجاعت از خود بيادگار نهاده اند .
بعد از در گذشت علي ابن حسين ، امام سجاد چهارمين پيشوا و امام شيعيان ،انشعاب تازه اي در ميان شيعيان رخ داد . گروهي از شيعيان به جاي پذيرش  ،  پنجمين امام  ، امام باقر، به گرد برادر او زيد كه جواني بسيار شجاع و رزم آور وخوش سيما بود جمع آمده و او را به امامت خود بر گزيدند . مورخين نوشته اند زيد تا پايان عمر و شهادت حماسي اش هيچگاه ادعاي امامت نكرد ، و دور نيست كه شماري از شيعيان تند روكه از اشتغال دايمي پنجمين امام به امور ديني ناراضي بودند او را رها كرده و به سوي زيد آمده باشند ، وبعدها پس از پايان كار زيد مقوله امامت او  در بين پيروانش مطرح شده باشد .
زيد طرفدار اقدامات قاطع عليه جنايات امويان بود از اين رو شروع به تبليغ وجمع آوري نيرو كرد و سر انجام به دعوت هواخواهان خود در كوفه ،به كوفه رفت و بر عليه هشام ابن عبدالملك خليفه اموي شوريد . قيام زيد ده ماه به طول انجاميد . در ابتدا پانزده هزار تن به او پيوستند  . در جنگ نهايي زيد اگر چه با سيصد تن جنگ را شروع كرد ولي چنان شجاعانه جنگيد كه لشكر انبوه دشمن را به وحشت افكند .زيد و يارانش در اين نبرد تا پايان جنگيدند وصحنه هاي جنگ و رفتار قساوت باري كه دشمن در كشتن و بعدها سوزاندن جسد و  ريختن خاكستر او به فرات  از خود نشان داد  بار ديگر ماجراي كربلا را در اذهان زنده كرد و خشم ونفرتي  شديدعليه حكومت وقت بر انگيخت . مسعودي ميگويد جسد زيد قبل از سوزانده شدن پنجاه ماه در كوفه بر فراز صليب ماند و پس از آن سوزانده شد . بعد از اين ماجرا و اندك زماني بعد گروههايي از زيديان كه تحت تعقيب بودند روانه ايران شدند . در ميان اين گروهها يحيي فرزند زيد روانه خراسان شد و در آن جا پس از مدتها مبارزه با عمال حكومت ، در سال 125 هجري ، چهار سال بعد از شهادت پدرش  در موقعيت دومين امام زيديان به همان سرنوشت دچارشد و سراسر خراسان را در سوگ خود نشاند. خاطره شهادت او و پدرش در جريان قيام ابومسلم يكي از انگيزه هاي اصلي عاطفي پيوستن مردم به شورشيان سياه جامه بود .واقعيت اين است كه عموم مردم به ويژه در پايگاههاي اصلي شورش بيش از آنكه به مرام و مكتب خاص يحيي و زيد توجه داشته باشند ازريخته شدن خون آنها به عنوان دوتن از نوادگان علي و فاطمه و فرزندان حسين ابن علي به دست جلادان حكومت اموي بر انگيخته و خشمگين شدند .
بر مقدمه ماجراي زيديه سيماي دو شورش عليه امويان را ميبينيم . پس از اين اما  در سالهاي بعد زيديان مكتب و مرامي خاص را تدوين ميكنند كه برخي مختصات آن عبارتست از :
1ــ زيديان براي امامان صفات قدوسي و غيبي قايل نيستند2ــ برداشت زيديان از امامت به برداشت اهل تسنن از امامت نزديكست3ــ زيديان اعتقاد دارند امام بايد از خانواده پيامبر باشد ولي جانشيني پدر به جاي پسر را قبول ندارند4ــ زيديان معتقدند كسي بايد از خاندان علوي به امامت برسد كه پيشوايي فعال و صاحب اراده باشد5ــ زيديه اعتقاد دارند به دليل مشكلات جغرافيايي و بعد مسافت در يكزمان ميتواند چند امام وجود داشته باشد 6 ــ روابط زيديان با اهل تسنن بهتر از شيعيان بود 7ــزيديان با صوفيگري مخالفند 8ــ زيديان معتقدند اعراف يا آتش پاك كننده وجود ندارد 9ــ زيديه با تقيه مخالفند ومي گويند تقيه باعث خمود زوحيه شورشگري ميشود 10ــ زيديه با ازدواج موقت مخالفند و ازدواج زن زيدي مذهب را با غير زيدي ممنوع ميدانند .11ــ زيديه نظريه غيبت امام و ظهور مجدد او را قبول ندارند و معتقدند امام كسي است كه خروج كند نه آنكه مستور باشد 12ــ زيديه اعتقاد دارند امام از خطا مصون نيست و نيازي به اعجاز ندارد اواز طريق برهان دعوت ميكند و در راه امامت شمشير ميكشد .13ــ زيديه از نظر سيستم الهيات به طور دربست الهيات معتزله را قبول دارند14ــدانايي و پهلواني و قهر با شمشير عليه ظالمان از شرايط امامت زيديان است 15ــ زيديان در نماز پنج تكبير ميگويند و مانند شيعيان دوازده امامي حي علي خير العمل ميگويند 16ــ...
يحيي ابن زيد پيش از كشته شدن وصيت كرد امامت زيديان پس از او به محمد ابن عبدالله ابن حسن ابن حسن ملقب به نفس زكيه برسد كه خود بعدها  به عنوان سومين امام زيديان شورشي بزرگ را عليه دولت عباسي تدارك ديد . زيديان بعدها به انشعابات گوناگون  ، نوزده انشعاب تقسيم شدند ولي تا قرن سوم از پر شورترين شورشيان ضد حكومتي باقي ماندند .
زيديان در سال 250 تا316 هجري در طبرستان حكومت كردند. در سالهاي 169 تا 375 هجري شمال آفريقا و مراكش  تحت حكومت زيديان بود و از سال 280 تا 700 هجري زيديان در يمن حكومت  خود را بر پا كردند و هم اكنون نيز مردم يمن زيدي مذهبند .زيديان در مشي سياسي بسيار شورشي و تند رو ولي در مشي اعتقادي محافظه كاربودند و از اين زاويه مشابهت هايي با خوارج دارند .

پرچم هاي سياه برافراشته ميشوند
 كشتار و نابودي فرزندان اميه
پيروزي فرزندان عباس وظهوردولت عباسي
سرانجام ودر پي هزارماه سياه پرچم هاي سياه در روز 29 ماه رمضان سال 129 هجري درقريه سفيدنج از قريه هاي ناحيه مرو در خراسان  به دست ابو مسلم برافراشته شد . پيش ازآن زمينه هاي اجتماعي و سياسي سقوط امويان آماده شده بود . زمينه ها و علل سقوط امويان متعدد بود و از زمره اينها بويژه
فشارروزافزون دستگاه حكومتي بر مردم بخصوص از طريق تحصيلداران مالياتي خلفاي اموي وبالا رفتن خراج ها استخوان مردم بخصوص كشاورزان را تراشيده بود . در اواخر دولت اموي فرار روز افزون كشاورزان ازخانه و كاشانه شان چنان گسترده شده بود كه به دستور حكومت به گردن هر روستايي مهر يا پلاكي مي آويختند تا مشخص شود اهل كجاست و چه ميزان بايد خراج و جزيه و ماليات بپردازد و اگر او را در جايي جز روستاي خودش ميافتند باز داشت ميكردند . نوشته اند عده اي براي فرار از جزيه اسلام آوردند ولي چون ديدند فايده ندارد و بايد در هرحال كيسه  پر ناشدني ماموران را پر كنند دوباره به دين سابق باز گشتند . در اين كشاكش غارت و زور گويي  دوران اموي و در حاليكه هر صداي مخالفي توسط تيغ جلادان حاكماني چون حجاج و كساني چون او خاموش ميشدودر پي هر شورشي كارواني از سرهاي بريده شورشيان در شهرها به گردش در ميامد واجساد سران شورش مدتها بر دارها ميماند و ميخشكيد، در كاخها در حال و هوايي رويايي و هذياني خلفاي اموي يا در جمع مغنيان و شاعران وراويان و مداحان شب را سحر ميكردند و يادرچرخش پيمانه ها و در آغوش  كنيزكان زيبايي چون سلامه ها و حبانه ها و نواي چنگ و عود روزگار ميگذرانيدند و اين كلام معروف را تكرار ميكردند كه : تاما زنده ايم مغلوبان حكومت خود را ميخوريم و چون ما و مغلوبان دوران ما مرديم فرزندان ما فرزندان آنها را ميخورند . اما اين چنين نبود . در همين حال و هوا با هر شورش و قيام خونين بر خشم و نفرت مردمان افزوده ميشد. بر امواج اين خشم و نفرت داعيان و مبلغان مخالفان حكومت در ميان مردم به تبليغ ميپرداختند . داعيان و نقيبان عباسي از سالها قبل فعاليت خود را شروع كرده بودند . طبري در تاريخ خودمينويسدكه از سالهاي صد هجري به بعد توسط اولين امام عباسي نقبايي چون سليمان ابن كثير، مالك ابن ميثم، زيادابن صالح، طلحه ابن رزيق، عمروابن اعين، قحطبه زياد ابن شبيب ، موسي ابن كعب ، ابو عينيه ، لاهزابن قريظ ، قاسم ابن مجاشع، اسلمه ابن سلام، ابوداوودخالدابن ابراهيم، ابوعلي هروي به خراسان و ساير شهرها فرستاده شدند و به تبليغ پرداختند . امام عباسي به آنان گفته بود به نام شخص خاصي بيعت نگيريد بلكه به عدالت و كسي كه از بني هاشم باشد و در راه عدالت برخيزد بيعت بگيريد .« تاريخ ايران از دوران باستان تا سده هجدهم » نمونه هاي جالبي از فعاليت داعيان عباسي را ذكر كرده است . داعيان عباسي  بخصوص وعده ميدادند :
ــ با پيروزي شورش تمام اقوام و بخصوص ايرانيان در حكومت و اداره امور مملكت شريك خواهند شد.
ــ مالياتها كم خواهد شد و خراج به طور عادلانه خواهد بود .
ــ عدالت حاكم خواهد شد و علويان از آوارگي و كشتار نجات خواهند يافت .
اين شعارها سياست خشن برتري نژادي و غارت بي رويه امويان را نشانه ميرفت و بسيار موثر واقع ميشد . همراه با اين بايداز مبارزه سر سختانه نخستين پيشگامان نهضت فرهنگي شعوبي در دوران امويان ياد كرد .شعوبيان ايراني تباراني بودند كه به زبان و ادبيات عرب كمال تسلط را داشتند  و چه در دوره اموي و چه بعدها در دوره عباسي از برجسته ترين اديبان روزگار خود بودند . در ميان شعوبيان افراد مختلفي از شاعران واديباني كه در دربارهاي اموي و بعدهاعباسي رفت و آمد داشتند وتا كساني كه در دوران عباسيان به مقام وزارت رسيدند وجود داشتند . شعوبيان به عنوان دليل به آيه اي از قرآن كه در آن اشاره شده است« اي مردم ما شما رااز مرد وزن بيافريديم و به شعوب و قبايل تقسيم كرديم تا يكديگر را بشناسيد. بايد بدانيد برترين شما پرهيز گارترين شما ميباشد » استناد ميكردند و سيادت طلبي وبرتري جويي اموي را مورد حمله قرار ميدادند .محور تفكر شعوبي ها عبارت بود از 1ــ حمله به سيادت طلبي و برتري نژاد عرب2ــ اتكا بر مواريث ملي ايران كهن وافتخارات دوران باستاني ايران وتاكيد بر ايرانيت3 ــ اتكا به عقل و خرد و بزرگداشت علم و دانش . شعوبي هاي تند رو پا را از اين فراتر گذاشته و همراه با دفاع شديد و متعصبانه از ايرانيت ،عربيت و نژاد سامي را مور تهاجم و تمسخر قرار دادند  .حماسه هاي ميهن پرستانه آنان در افتخار به نژاد اگر چه در روزگار ما ممكن است قابل قبول نباشد ولي در روزگار امويان برافروزنده احساس ميهن پرستانه و تحقيركننده نژاد فاتحاني بود  كه سالهااز تحقير كنندگان ا يرانيان بودند.اسماعيل يسار ( وفات سال 101 هجري ) از زمره نخستين شاعران شعوبي بود كه به  خاطرسرودن و خواندن شعري در دفاع از ايرانيت به دستور هشام ابن عبدالملك به آب افكنده شد . بعدها شاعران و اديباني چون بشار ابن برد ،عبدالسلام معروف به ديك الجن ، المتوكلي ، و بسياري ديگر كار اسماعيل يسار و شعوبي هاي دوره اموي را ادامه دادند
اين ها گوشه اي از ماجراي آماده شدن زمينه هاست و في الواقع براي دركي درست از شرايط بايد بيش از اين شرايط دوران اموي وپرونده هاي خونين ستم ملي ، طبقاتي، فرهنگي و... آنان را مورد مطالعه قرار داد . بر اين زمينه ها در پايان دوران امويان فرو ريخته شدن خون زيدابن علي و يحيي فرزند زيد بدون ترديد از مهمترين انگيزه هاي بسيج مردم بر ضد امويان بخصوص در خراسان آن روزگار است . با بررسي تاريخ آن روزگار وتاثيرات شگفت انگيز شورش و شهادت اين دوو انبوهي از يارانشان ، در عواطف مردم پلي از نفرت و خشم از سالهاي 124هجري تا سال 61 هجري كه خون حسين ابن علي ريخته شد زده شد و تمام خونهاي فرو ريخته شده را در پيوند با هم قرار داد و در همين نقطه ابو مسلم آغاز شورش را اعلام كرد .
اسناد تاريخي و كتابهاي مختلف تصاوير عجيبي از اين دوران را به تماشا ميگذارند. با اعلام قيام عليه دولت اموي ،به معني واقعي كلمه ،امواج خروشاني از مردم به جان آمده رو به مركز قيام نهادند . نوشته اند در يكروز 60 روستا از روستاهاي مرو به ابو مسلم پيوستند . آنان كه اسب و شمشير داشتند با اسب و شمشير وآنانكه نداشتند  پياده و با هر وسيله كه ميشد جنگيد راه افتادند.
روستاييان در حاليكه برالاغ هاي خود سوار بودند وآنها را به نام خليفه ،مروان ميناميدند و چماق هايي بنام كافر كوب در دست داشتند گروه گروه به ابو مسلم ميپيوستند .روستاييان نيمي از چماق هاي خود رابا رنگ سياه رنگ كرده بودند تا معلوم شود از شورشيان سياه جامگان خراسان هستند . به زودي تعداد شورشيان آنقدر زياد شد كه ابو مسلم مجبور شد به جايي بزرگتر از روستاي سفيدنج نقل مكان كند و در آنجا با كمك سردارانش به سازماندهي نيروهايش بپردازد .پس از مرو از تمام شهرها و روستاهاي خراسان به سوي او روانه شدند . در ميان سپاهيان ابو مسلم درابتدابيش از همه ،آناني كه سالهايي را در بردگي گذرانده بودند و روستاييان به چشم ميخوردند . اندك زماني پس از پيوستن شورشيان اوليه ،شهرها و مناطق هرات ، پوشنگ ، مرو رود ، مرو ، ابيورد ، نيشابور ،سرخس ، بلخ ، چغانيان ،طخارستان و... مردم ساير نقاط و حتي اعراب به جان آمده از ستم به او پيوستند . تعداد شورشيان سياه جامه در اندك زماني به صد هزار تن رسيد و تنها هفت ماه از آغاز برافراشته شدن پرچم هاي سياه گذشته بود كه با اولين نبردهاي شورشيان سرشار نفرت و كين ،دولت اموي به لرزه در آمد .

نبردهاي شورشيان سياه جامه
از هنگامي كه پرچم شورشيان بر افراشته شد تا هنگامي كه حكومت اموي براي هميشه سقوط كرد تنها چهار سال طول كشيد. در پايان دوران امويان دو چهره ،بيشتر از ديگر چهره ها سيماي دولت اموي را نمايندگي ميكردند . سيماي اصلي ،مروان دوم بالقب « القائم بحق الله»بود كه نسب او با پنج واسطه به اميه سرسلسله بني اميه ميرسيد .مروان دوم در سال 72 هجري در الجزيره متولد شده بود. در سال 105 هجري فاتح نامدار قونيه بود. در سال 114 ارمنيه الجزيره و آذربايجان تحت فرمان او بود و سرانجام با خلع ابراهيم ،خليفه قبل از خود بر مسند خلافت نشست وبر قلمروي حاكم شد كه از جبال پيرنه وجبل الطارق تا هندوستان ،از سواحل بحر متوسط تاريگستانهاي آفريقا ، از عربستان تا تركستان و كشمير ، از كابل تا رود سند ،از آندلس تا جزاير بحر متوسط و مصر وايران ادامه داشت . سيماي دوم سياسي و نظامي بني اميه كه در رابطه با شورش سياه جامگان خراسان از اهميت ويژه اي بر خوردار است نصر ابن سيار خطيب و جنگجوو شيخ و بزرگ اعراب  قبايل  كوچ كرده مضري در خراسان بود .او ابتدا والي بلخ بود ولي بعد در شورشهاي علويان در خراسان ، از طرف خليفه به عنوان والي خراسان انتخاب شد و چهره اصلي  دركشتار يحيي ابن زيد ويارانش بود و از همين زاويه يكي از منفورترين چهره هاي حكومت اموي  در ميان خراسانيان بود وابومسلم باتوجه به حساسيت مردم در هنگام بيعت قول ميداد كه انتقام خون زيد را از قاتلانش بگيرد .

شورش  خــــديع ابن عيسي كرمــــاني
واتحاد ابومسلم با اودرمقابل امويــــان
وقتل پسران كرماني به دست ابومسلم
بنا بر مندرجات تاريخ طبري  و اسناد ديگراندكي قبل از آغاز قيام سياه جامگان ،شورشي ديگر توسط كسي بنام  خديع ابن عيسي كرماني عليه حكومت بني اميه وعليه نصر ابن سيار رخ ميدهد كه ابو مسلم از آن استفاده كرده و با كرماني متحد ميشود . پس از يكسال جنگ و كشاكش كرماني كشته ميشود و سر او به نزد مروان فرستاده ميشود ولي ديگر كار امويان به پايان رسيده است طرفداران كرماني همراه با پسران  كرماني ، علي و عثمان به ابو مسلم ميپيوندند وبر قدرت او بيشتر از پيش ميافزايند .اتحاد پسران كرماني با ابومسلم تا سال 130 هجري ادامه پيدا ميكند ولي در اين سال ابو مسلم آنها و نزديكترين يارانشان را به نحو غير مترقبه اي گردن ميزند و خود به عنوان چهره بي رقيب شورش در خراسان زمام امور را به دست ميگيرد .ابو مسلم اينك سپهسالار بي رقيب شورشيان است . در سراسر خراسان اقتداري افسانه اي دارد ونامش در سراسرايران آن روزگار به مثابه قهرماني ملي بر زبانها جاريست . با اين همه در اين سالها و قبل از سرنگوني دولت اموي برگهايي در دفتر زندگي او وجود دارد كه در بررسي تاريخ آن روزگار قابل تامل است .

 جنبش به آفريــــــــد ماه فــــــروردين و ســركــوب خونين آن توسط ابومسلم
به آفريد فرزند ماه فروردين از شورشيان سالهاي پاياني حكومت امويان و اوجگيري نيروي سياه جامگان در خراسان است كه عليه حكومت اموي بر شوريد و پيش از نابودي حكومت اموي به دست ابو مسلم خراساني كشته شد . جنبش به آفريديان يك جنبش خالص ايراني و با تكيه بر افكار وانديشه هاي ايران قديم بود . بسياري از تاريخ نويسان رسمي سعي كرده اند در باره به آفريديان در هاله اي از راز و رمز صحبت كنند و اعتقادات او را عجيب و غريب جلوه دهند . كشته شدن به آفريد يك شورشگر ايراني خالص به دست ابو مسلم شورشگر و سپهسالار ديگري كه سيماي يك قهرمان ملي ضد اموي رادارد ، آن هم درست قبل ازسقوط دولت اموي و وقتي كه سرداران ابو مسلم در حال در هم كوبيدن آخرين مقاومت هاي لشكريان اموي بودند بر پيچيدگي قضيه مي افزايد . اما با تمام اينها پرتوهاي حقايق تاريخي از لابلاي اسناد تاريخي آن دوران تا اندازه زيادي مارا در رسيدن به چند و چون قضيه ياري ميكند .
واقعيت اين است عليرغم صد سال سلطه امويان و فتح ايران آيين هاي كهن ايراني و زرتشتي گري هنوز در بسياري از نقاط ايران حيات خود را حفظ كرده بود و چنانكه قبل از اين اشاره كردم در نقاط زيادي از ايران آتشكده ها فروزان بودند . نمونه هاي جالبي و جود دارد كه نشان ميدهد همراه با شل شدن قيد و بندهاي استبداد خشن اموي و همراه با فعاليت هاي داعيان ومناديان گروههاي مختلف ،مردم نيز به در خواست مطالبات خود و تلاش براي آزادي از قيود  آزار دهنده بر خاستند . نمايندگان اينان حتي گاه در لباس داعيان عباسي به نشر عقايد خود ميپرداختند . تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم در اين باره اشاره ميكند « يكي از داعيان امر عباسيان در خراسان بنام خداش ، اميدواريهاي محمد ابن علي و ماهان را به ياس مبدل كرد . وي تحت لفافه دعوت بنام  به تبليغ عقايد مزدكي پرداخت » .
در باره به آفريد نوشته اند كه او از ايرانيان خراساني بود و در قصبه سيراوند از روستاي خواف و از توابع نيشابور آشكار شد  . اودر سال 129 دعوت خود را  آغازكرد . اساس آيين او همان آيين زرتشت با گرايشاتي به سوي مزدكي گري ، گرايش به محرومان جامعه و تعديل ثروت بود . نوشته اند پيروان او به سوي خورشيد نماز ميخواندند . پيروان او گيسوان خود را رها ميكردند و بلند نگاه ميداشتند . او كشتن و خوردن جانوران را ممنوع كرده بود . پيروان او تنها حق داشتند چهار پايان پير را بكشند . مهريه ازدواج  وبه نوشته برخي منابع  حداكثر ثروت را چهار صد درهم مشخص كرده و بيشتر از آن را ممنوع كرده بود و پيروان او ميبايست يك هفتم  اموال و حاصل كار خود را صرف تعمير راهها و پل ها و مصارف عمومي بنمايند .به آفريد زرتشت را تصديق ميكرد ولي عجيب اينكه با بسياري از سنت هاي كهن زرتشتيان مخالفت كرد . با بررسي نوشته هاي ابوريحان بيروني در آثار الباقيه و نظرات پروفسور ادوارد براو ن در تاريخ ادبي ايران جلد اول و ملل و نحل شهرستاني وبرخي آثار ديگر گرايش به آفريد به نو آوري  و بدعت در دين زرتشت بر پايه گرايشاتي شبيه به مزدكي گري بيشتر روشن ميشود . به آفريد عميقا ضد اموي  و مخالف سلطه اعراب بر ايران بود . مخالفت او با آيين سنتي زرتشت ،  مغان سنتي زرتشتي را به شكايت واداشت وآنان به ابو مسلم كه در آن هنگام مرد مقتدر خراسان بود  شكايت بردند كه به آفريد در حال تباه كردن آيين زرتشت است . از سوي ديگر مخالفت به آفريد با سلطه اعراب ،و گرايشات خالص ايراني او ابومسلم را كه صاحب دعوت عباسيان بود عليه او بر آشفت . ابن نديم در الفهرست نوشته است ، به آفريد ابتدا به دست دو تن از مبلغان ابو مسلم بنامهاي شبيب ابن داح و عبدالله ابن سعيد اسلام آورد و جامه سياه پوشيد و مقام و مرتبتي خاص پيدا كرد ولي به علت سخناني كه در مورد اسلام ميگفت  مورد غضب واقع شد و كشته شد . ابوريحان مينويسد ابومسلم عبدالله ابن شعبه را براي گرفتن او بفرستاد و در كوههاي باد غيس  به آفريديان همراه با  به آفريد  در سال 131 هجري از دم تيغ گذشتند و اين جنبش خالص فكري ايراني در خون معتقدانش خاموش شد . بعدها دراسناد دوره عباسي و از جمله در كتاب دولت العباسيه از قول ابراهيم ابن العباس الصولي ميخوانيم كه تا اين زمان كه سال 241 هجري باشد در خراسان عده اي از مردم طرفدار اصول عقايد به آفريدند . شماري از به آفريديان اعتقاد داشتند به آفريد كشته نشده وبه آسمان عروج كرده و روزي باز خواهد گشت در باره به آفريد چه از جانب موافقان و چه مخالفانش  مسايل غريبي بيان شده  و اعمال و رفتار ويا ادعاها و كراماتي به او نسبت داده شده است است كه از آن ميگذرم .

شكست هاي ارتش اموي از ارتش سياه جامگان

سپاهيان شورشي سياه جامه پس از چندين جنگ پيروزمند ،سپاهيان نصر ابن سيار را كه به گفته خلفاي اموي و بنا بر معني مستفاد ازنام نصر، به او« پيروز وفاتح پيش رونده»نام داده بودند، در هم كوبيدند ونصر ابن سيار در حاليكه امواجي از اجساد سپاهيان خود را پشت سر به جا گذاشته بود از مرو به نيشابور و از نيشابور به سمنان گريخت و در هر جا شكستي تازه را چشيد  و سرانجام در ساوه بيمار شد و مرد ودفتر حيات سپهسالار بزرگ امويان بسته شد .
شكست نصر ابن سيار در نيشابور و فرار و مرگ او تقريبا فرجام دولت اموي را مشخص كرد . ابو مسلم خود در خراسان ماند و سردارانش كار را دنبال گرفتند . جنگ در پي جنگ و پيروزي در پي پيروزي و سرانجام در كنار رود زاب شمشيرهاي آخته  يكي از نيروهاي سياه جامگان خراسان كه تعداد آنها را بيست هزار نفر نوشته اندلشكر صد  وبيست هزار نفري مروان را درو كرد و پرچم هاي سياه بر اجساد سپاهيان به خشونت  دريده شده  و بيرق ها و پرچم هاي سبزرنگ بني اميه به اهتزاز در آمد . نوشته اند در جنگ زاب سه هزار تن از لشكريان شورشي سراپا لباس سرخ پوشيده بودندكه طبري از آنها با نام محمره ،سرخ پوشان ، نام ميبرد . شعار شورشيان تحت فرماندهي عبدالله ابن علي عبارت بود از: اي مردم خراسان ،اي خونخواهان ابراهيم امام ،يا محمد ، يا منصور امت . با آغاز شكست لشكريان مروان و عقب نشيني نيروهاي اموي عده اي از مخالفان مروان پل را بريدند و نوشته اند تعداد كساني كه در آب غرق شدند بسيار بيشتر ا زكشتگان با شمشير بود.
مروان به سختي بسيار گريخت واز زاب به حران ، سپس به قنسرين ودمشق و اردن وفلسطين و سپس مصر و ناحيه بوصير رفت و در آنجا در يك كليسا توسط گروهي از تعاقب كنندگانش كشته شد و سر او توسط يك انار فروش از تن جدا گرديد و سر بريده شده او پايان حكومت اموي را اعلام كرد .

قتل عام هولناك خاندان اموي
شايد پايان كار كمتر خانداني از خاندانهاي حكومتگروستمگر به هولناكي خاندان بني اميه باشد . ظلم وستمي كه آنان طي يك قرن بر سر همگان آوار كردند اين بار يك جا بر سر خردو كلان و پير و جوان آنها آوار شد . اسناد تاريخي نمونه هاي  خونيني را ثبت كرده است . بساط كشتار بني اميه در تمام شهرها و هر جا كه رد و نشاني از آنها يافت ميشد پهن بود . در حقيقت بني اميه در هرجا و بقول ابومسلم حتي در زير بوته ها بايد شكار و كشته شوند .در حاليكه كاروان زنان و دختران مروان روانه خراسان ميشدند در بصره به فرمان سليمان ابن علي عباسي بزرگان بني اميه را دستگير كرده و پياپي گردن ميزدند و اجساد تكه تكه آنها را در كوچه ها و خيابانها  جلوي سگان ميانداختند ومردم بصره شاهد كشاكش سگان ولگرد براي ربودن تكه اي از بدن فلان امير يا امير زاده اموي بودند كه تا چندي پيش بر گوشه اي از قلمرو اموي حكومت ميكرد يا با انبوه غلامانش در كوچه هاي دمشق ظاهر ميشد . دردمشق به فرمان عبدالله ابن علي عباسي هفتاد تن از اعضاي خاندان اموي را از خرد و كلان جمع كردند . عبدالله ابن علي دستور داد با چماق تمام آنها را بكوبند و استخوان هايشان را در هم خرد كنند و اجساد خرد شده آنها را روي هم قرار داده تختي از آنها درست كنند و روي انها گليم بياندازند و برآن بساط ضيافت بگسترانند . سفاح نيز با سر بريدن شمار زيادي از امويان بر تخت اجساد آنان به صرف شام پرداخت . تاريخ و خشونت هايش حكايت غريبي ست و هنوز زمان درازي از دوراني كه فاتحان اموي بر تخت اجساد مغلوبان مينشستند سپري نشده بود كه اين ابتكار خشن و خونين در باره خود آنها به كار گرفته ميشد . عموي سفاح نخستين خليفه عباسي كه از سوي خليفه مامور شكار امويان در تمام سرزمين ها بود ،گورهاي  خلفاي اموي بجز عمرابن عبدالعزيز خليفه خوشنام  را شكافت ،استخوانهاي مردگان راسوزانيدوجسد هنوز نپوسيده هشام ابن عبدالملك دهمين خليفه اموي را در برابر مردم هشتاد تازيانه زد و به آتش كشيد ، كار كشتارها  ، سربريدن ها ، زنده دفن كردن ها و تعقيب و كشتار امويان آنقدر ادامه يافت كه بر اساس اسناد به جز تعدادي از اطفال خاندان بني اميه همه به قتل رسيدند. پسران مروان ،عبدالله و عبيدالله به حبشه گريختند  و حبشيان عبدالله را كشتند .
از بزرگترها تنها و تنها آخرين اموي باز مانده، عبدالرحمان  نوه هشام ابن عبدالملك توانست بگريزد و خود را  پس از مدتهابه اسپانيا  و اندلس برساند و در آنجا سلسله امويان اسپانياي مسلمان آن دوران را پس از كشتار سازمان يافته  هفت هزار تن از مخالفانش دريك مجلس ضيافت  ، در شهر تولدو ــ طيطليه ــ تاسيس كند .  بجزحكومت اين اموي بازمانده كه از سال 138 هجري تا سال422 هجري به مدت 284 سال ــ دوران هشام ابن محمدابن محمد ، آخرين خليفه امويان اسپانيا ــ ادامه يافت ،دفتر حكومت و حيات اكثريت فرزندان اميه اين چنين و براي هميشه بسته شد .

خلافت فرزندان عبــــاس و آغاز حكومت عباسيان
فرزندان عباس عموي پيغمبر اسلام ، در پس توفاني از خون و آتش و بر تيغه هاي شمشير هاي آخته سياه جامگان خراسان به فرماندهي ابو مسلم خراساني و به مدد نهضت و شورشي كه به نوشته اسناد تاريخي خون ششصد هزار نفر ايراني و عرب درجريان آن بر زمين ريخت بر مسند خلافت نشستند . ايران هنوز مستقل نبودو اين بخش از تاريخ ايران ، آميخته با دولت عباسيان است .شناخت اين دوره از تاريخ ايران براي شناخت علت و معلولي  حوادث و رويداد هاي تاريخي قرنهاي بعد  چه از لحاظ سياسي و چه از لحاظ فرهنگي حايز اهميت  بسيار است .در اين دوره ،بويژه سالهاي 132  تا 158هجري ــ دوران كشاكش هاي سياسي براي تثبيت خلافت عباسيان ــ اهميت بسيار دارد و حوادثي كه طي اين سالها رخ ميدهد بسيار آموزنده  وقابل تامل است . كمي به عقب بر گرديم .
دولت اموي تقريبا با نوعي كودتا توسط معاويه بر روي كار آمده بود . ولي دولت عباسي با فعاليت مستمرتبليغي نقيبان امامان عباسي و سر انجام با قيام و شورشي كه توده هاي عظيمي از مردم در آن شمشير به كف گرفتند زمام قدرت را در دست گرفت .در ظهور دولت اموي ايرانيان هيچ نقشي نداشتند و در درون دولت اموي به دليل سياست نژادي امويان ،ايرانيان نفوذي نداشتند
 ولي در بر مسند نشستن عباسيان  توده هاي ايرانيان  بويژه خراسانيان نقش اصلي را داشتندو بعدها نيز در طول دوران عباسي عنصر ايراني  ،بويژه خاندانهاي اشرافي ايراني در درون حكومت عباسي  و آميخته با قدرت حاكم نقشهاي كليدي و اساسي داشتند ، و در  مواردي نيزدر سركوب مبارزان شورشي وغارت مردم چه ايراني و چه عرب باخلفا همراه و همگام بودند . در دوران عباسيان يكدستي مخالفت و دشمني ايرانيان بافاتحان دچار انشعاب شد به اين معني كه در ادامه دولت عباسي اشراف و بزرگان صاحب نفوذ آريايي تباردر كناراشراف و بزرگان سامي نژاد قرار گرفتند وعليرغم نظرات تاريخ نويساني كه گرايش به ناسيوناليسم بي در و پيكر آنها را در برداشت هايشان به خطا كشانده ،اين بزرگان در سركوب و جنايت  وغارت عليه ايراني و عرب هيچ كوتاهي نكردند . در مقابل ، شورشيان ايراني و شورشيان و مبارزان عرب تباري كه تحت فشار قرار داشته و آماج انواع خشونت ها و جنايت ها بودند در كنار هم قرار ميگيرند و از همين زاويه و گذرگاه ، از آنجا كه آل ابيطالب بيشترين قربانيان شورشي و مبارز عرب را در اين دوره در  مراكز قدرت خلافت تشكيل ميدهند بايد به علل نفوذ گسترده شيعه در ايران ،دردوره عباسي راه برد .در دوران امويان بيشتر با قيامها وشورشهايي كه عميقا با فرهنگ وجهان بيني مذهبي  شيعي آميخته اند ــ قيام كربلا ، قيام توابين ،قيام مختار ، قيام زيد ، قيام يحيي  ونيزشورشهاي خوارج و... ــ روبروييم ولي در دوران عباسيان با طيفي رنگارنگ از قيامها و شورشها ،با فرهنگ و ايدئولوژي شيعي ، با تكيه بر فرهنگ و ايدئولوژي گذشته ايران وزرتشتيگري ، وباقيامهايي كه تركيبي از فرهنگ گذشته ايران و افكار و اعتقادات شيعي هستند روبروييم .تعداد اين شورشها و قيامها چندين برابر دوران امويان است و دامنه آن از درون سرزمينهاي عرب نشين تا سراسر ايران كشيده شده  است .كم و كيف اين قيامها و شورشها نيزبه هيچ وجه قابل مقايسه با قيامهاي دوران امويان نيست . در اين قيامها كه هرچه به جلو ميروند عليرغم سركوب ها گسترده تر ميشوند مبارزه ،به خصوص در ايران ،با تكيه بر عنصر ملي  و استقلال طلبي ،سامان و سازمان و ارتش قدرتمند خود را تدارك ميبيند . بر خي از اين قيامها سالهارو در روي خلافت ميجنگند و دهها هزار تن از مبارزان ايراني با تمام هست و نيست خود دراين مبارزات شركت ميكنند و در ادامه همين مبارزات است كه سرانجام پرچم استقلال ايران به اهتزاز در ميايد .
 اين مقولات و مقولاتي شبيه به اين ، در بررسي تاريخ  دوران عباسيان ،پيچيدگي بيشتري از دوران امويان را  به نمايش ميگذارد . دوران آغاز با بر مسند نشستن سفاح خليفه  جوان عباسي شروع شد .  ظاهرا ميبايست در دولت جديد همه چيز به خوبي جلو برود ولي در همان نخستين روزها و اندك زماني بعد از آنكه امويان در گوشه و كنار به تيغ سپرده شدند تضادها شروع شد .

تضادهاي حكـومت با بيرون خود تضــــــــــادهاي حكومت در درون
تضادهاي حكومت با بيرون خود ، در تضاد با ايرانيان و توده هاي ستمديده اي كه پس از دوران هولناك امويان در پي عدالت و عده داده شده بودند خود را نشان ميداد . به جز اين ، شورش هاي خارجيان و شورشهاي گاه و بيگاه افرادي از هواداران بني اميه كه تند رويهاي طرفداران و ماموران فاتحان جديد آنها را به جان آورده بود در زمره تضادهاي حكومت جديد با بيرون خود بود . در مقابل اين تضادها ،از همان آغازراه چاره در شمشير وسركوبهاي خشن و خونين يافته شد .  آتش نخستين قيام يكسال پس از سقوط بني اميه  در سال 133 در بخارا ، بخشي از خراسان آن روزگار زبانه كشيد.

قيام شريك فرزند شيخ مهري. 133هجری
رهبر قيام بخارا ،شريك فرزند شيخ مهري از مسلمانان شيعه مذهب بخارا بود كه چون احساس كرد با تغيير حكومت چيزي به نفع مردم تحت ستم تغيير نكرده است وايرانيان با اينكه بار اصلي در هم كوبيدن نظام اموي را بر دوش داشته اند همچنان در زير انواع و اقسام فشارها قرار دارند پرچم قيام را در بخارا بر افراشت . شريك از لحاظ گرايش اعتقادي ،به آل علي معتقد بود و ميگفت : حال كه از ظلم مروانيان رهايي يافتيم آل علي  و فرزندان پيامبر را به خلافت بر گزينيم. در ظرف مدتي كوتاه گروههاي بسياري از مردم بخارا و اطراف  به او پيوستند و نيرويي سي هزار نفري در زير پرچم او گرد آمد . بيشترين افرادي كه دعوت او را اجابت كردند روستاييان  و اصناف بازار بودند . قيام شريك فرزند شيخ مهري از زواياي گوناگون قابل تامل است . اين قيام نخستين قيام مردمي و گسترده درست يكسال پس از سقوط بني اميه  در درون مرزهاي ايران است . در زمينه اعتقادي  اين قيام يك چرخش صريح به سوي آل ابوطالب و فرزندان علي يعني آن گروه از بني هاشم كه در قدرت جديد هيچ سهمي را ندارند نشان ميدهد . در جدال بين نوادگان عبد مناف و عبد شمس و هاشميان دو گروه تا كنون وار گردو نه تاريخ شده اند و در معرض تجربه مردم قرار گرفته اند . گروهي كه هنوز در كنار مردم ودر زمره قربانيان حال وآينده اند اين بار مشخصا شيعيان علوي هستند . اين يك سر آغاز ديگر در كشش مردم به سوي علويان و نشر اعتقادات آنان در ايران است كه در كنكاش تاريخ ايران وشناخت درونه پيچيده آن بايد مورد توجه قرار بگيرد . آميختگي تفكر علويان به عنوان ايدئولوژي يا فرهنگ با  شمار قابل توجهي از جنبشها وشورشهاي مردمي را در تاريخ ايران و اين بار در درون ايران و نه در سرزمينهاي عرب نشين ، از همين ايام بايد دنبال كرد . قيام شريك فرزند مهدي قيامي مسلحانه بود  و بر خلاف جنبش به آفريديان به سادگي قابل سر كوب نبود . مركز قدرت از ابو مسلم فرمانرواي خراسان سركوب قيام شريك را در خواست كرد . ابومسلم نيرويي ده هزار نفري براي سركوب شورشيان فرستاد . قيام كنندگان اين نيرو را شكست دادند . در ادامه ،ابو مسلم كار سركوب را خود به عهده گرفت و قيام كه در درون نيز دچار اختلاف و انشعاب شده بود در خون خاموش شد . به نوشته نرشخي مولف تاريخ بخارا هزاران تن به قتل رسيدند و اجسادقيام كنندگان  چون گوسفندان  به قناره كشيده شده بر دروازه هاي بخارا آويخته شد و خاطرات دوران امويان را زنده كرد . نوشته اند كه سركوب قيام بخارا از اشتباهات ابو مسلم بود زيرا او با اين كار خود را از حمايت  بخشي مصمم و مسلح از شورشيان خراساني محروم كرد و موضع خليفه را به ضررخود تقويت كرد . بنا به مندرجات الذريعه در دوران صفويه عده اي در همين زمينه و عليه طرفداران ابو مسلم هفده رساله نوشتند . اما سئوال اين است كه آيا ابومسلم عليرغم تمام شجاعت و جنگاوري اش  پس از سقوط امويان بازهم از زمره صفوف شورشيان ايراني بود و در اعتقاد و افق آرزوهاي خود با آنها سنخيت داشت؟ .

شورشهاي ديگر
از سال سي و دو تا سي و هشت بسياري شورشهاي ديگر نيز رخ داد كه طي آنها هزاران نفر كشته شدند .خوارج همچنان از فعالان شورشي عليه حكومت بودند و با سر سختي و بيباكي بسيار شمشير ميكشيدند . در دوران كوتاه حكومت سفاح ،ابوالورد ،حبيب ابن مره مري ، عليه او بر شوريدند  اينان و نيز شورشيان جزيره پس از شكستن بيعت خود با خليفه جامه سپيد ميپوشيدند و شورش آغاز ميكردند . انگيزه اين شورشها متفاوت است و حتي گاه به دليل بي حرمتي ها و تجاوزات عليه زنان وابسته به خاندان اموي وجنبيدن رگ غيرت افراد سرشناس و رؤساي  قبايل عرب در دفاع از آنان است . اين شورشها نيز تماما با اعزام نيروهاي تازه نفس حكومت جديد سركوب و به خون كشيده شد .

تضادهاي حكومت در درون
با سقوط امويان كشاكش  قدرت در درون حكومت نيز آغاز شد .سفاح حرمت و حيثيت و مشروعيت ابراهيم امام را با خود داشت  . سفاح يك خليفه و بنا بر عرف روزگار يك امير المومنين بود ولي قدرت نظامي و سكان ارتش سياه جامگان در دست ابو مسلم سيما و قهرمان ملي زمانه بود  . قدرت افسانه اي و محبوبيت كم نظير او در خراسان و خشونت و قاطعيت او در كشتار هر آنكس كه سد راه او بودخليفه وبيش ازاو برادرش را نگران كرده بود . بررسي تاريخ و حوادث آن ايام نشان ميدهد خليفه اول ،بيش از ابو مسلم از ابو سلمه خلال همداني وزير خود كينه در دل انباشته  بود . او با در نظر گرفتن خدمات بي پايان ابو مسلم در به قدرت رسيدن عباسيان هر بار كه پيشنهاد قتل او از سوي اطرافيانش مطرح ميشد آن را رد ميكرد . شايد در آغاز كشتن سپهسالار اصلي شورش ،هم دشمنان را روحيه ميداد و هم شورشيان تازه از ميدان جنگ باز گشته و آماده در پادگانهاي خراسان را كه تماما گوش به فرمان ابو مسلم بودند بر مي شورانيد و شايد نيز سفاح در ابومسلم يك مريد صديق و وفادار و معتقد به ابراهيم امام را ميديد كه قاطعانه و با بيرحمي خون به آفريديان را به جرم بد ديني بر زمين ريخته است . سفاح به جاي كشتن ابو مسلم ،در قتل ابوسلمه اورا به خدمت گرفت .

قتل ابوســلمه خلال همـــداني به دستور ابومسلم. 132 هجري
ابو سلمه نخستين وزير ايراني در حكومت عباسيان بود و به نام «وزير آل محمد »معروف بود . ابوسلمه در جريان ارتباط باعلويان پس از قتل ابراهيم امام ، و پيشنهاد كردن بدست گرفتن رهبري شورش به جعفر ابن محمد ــ امام صادق ــ ، گرايش خود به آل علي را نشان داده بود و مورد خشم سفاح بود . سفاح از ابو مسلم براي قتل ابوسلمه كمك خواست وابو مسلم اين كار را به عهده گرفت. حساسيت خليفه اول در مورد آل ابيطالب را وقتي ميتوانيم خوب درك كنيم كه با بررسي اسناد آن دوران از نفوذ في الواقع شگفت آور آل علي و محبوبيت  آنان ، حتي در ميان تعداد زيادي از كساني كه در قدرت سهيم بودند  با خبر شويم . جلد يازدهم تاريخ طبري نمونه هاي  زياد ،روشن وجالبي از اين نفوذ و محبوبيت را ثبت كرده است .
در سال 132 هجري ابو مسلم مرار ابن انس ضبي را مامور قتل ابو سلمه كرد و در نيمه شبي تاريك    هنگامي كه ابوسلمه از نزد خليفه بر ميگشت او را  با سر دادن شعارهاي خوارج آماج شمشيرها كردند و كشتند و اتهام قتل را متوجه خوارج كردند. بعد از آن نيز خليفه خود بر ابوسلمه نماز خواند و جسد او بااحترامات لازم و تشريفات كامل به خاك سپرده شد .

قتل سليمان ابن كثيربه دست ابو مسـلم.  132هجري   
برادر خليفه اما بيشتر از ابو مسلم كينه به دل داشت و نيزباهوشياري تمام احساس كرده بودابو مسلم با آن همه قدرت خطر اصلي براي خلافت است. نوشته اند ابومسلم بارها با رفتارهاي  مغرورانه خود منصور را خشمگين كرده و او را به چيزي نگرفته بود .براي درك ميزان  خشم منصور بايست شخصيت اين خليفه شگفت آور را بر پايه اسناد تاريخي از نزديك باز شناخت . في الواقع هچكدام از خلفاي بعد از او حتي معتصم شخصيتي  چنين مهيب و قاطع و آميخته با گرايشاتي كه تنها در مقتدر ترين صاحبان قدرت و حكومت يافت ميشود ندارند . ثقل مهيب و سنگين شخصيت او پس از قرنها به مدد وجدان منصف و قلم حقيقت نويس يكي از افتخارات قلمرو تاريخ نويسي ، طبري ، حتي امروز هم قلب را به تپش مياندازد و مارادر درك مبارزات و مجاهدات عدالت جويان ايراني و عرب ياري ميكند . منصور بواقع  به خون ابو مسلم تشنه بود زيرا از جمله كارهاي ابو مسلم قتل سليمان ابن كثير از نقيبان و داعيان صاحب نام و مورد علاقه منصور بود كه طي سالها خدمات زيادي به عباسيان كرده بود .از اسناد ي كه در كتابهاي تاريخ دوران عباسيان در مورد سليمان ابن كثير و قتل اووجود دارد به نظر ميرسد ابومسلم او را ازستونهاي مستحكم جناح منصور ميدانسته است . در فرصتي ، و به بهانه اي واهي ابو مسلم به سليمان ابن كثير گفت: آيا ميداني خليفه مرا در خون بد خواهانش آزاد گذاشته ؟ سليمان گفت :آري. ابومسلم گفت من گمان دارم تو از بد خواهان خليفه اي ودستور داد او را گردن زدند .قتل سليمان ابن كثير  در سال 132 هجري روي داد .

قتل ابو مسلم خراساني.137هجري
 تا سفاح زنده بود امكان قتل ابو مسلم نبود . در طي سالهاي حكومت سفاح ابومسلم در اوج اقتدار در خراسان به سر ميبرد . اينكه چرا خراسان را انتخاب كرده و آن جا را ترك نميكرد و اينكه در اين ايام به چه ميانديشيد  ماجرايي ست كه ذهن برخي از محققان را به خود مشغول كرده است .برخي از محققان نوشته اند ابومسلم در انديشه سرنگوني دولت عباسيان و به دست گرفتن زمام قدرت بوده است و نسب نامه اي هم براي خود درست كرده بود كه او را از لحاظ خوني به بني هاشم ميرساند و گويا با اين نصب نامه ميخواست راحت تر به خلافت برسد .
 اين نظر چندان ناصواب به نظر نميرسد بخصوص كه در آن ايام قدرت اين كار را نيز داشت و عكس العمل ها و گفته هاي ثبت شده بزرگان حكومت در آن ايام ،نشان ميدهد تا ابومسلم زنده بود از دست او و از انديشه فرجام كار خود آرامش نداشتند . مرگ سفاح خليفه نخست در سال 136 هجري در سي ودوسالگي ،پس از چهار سال خلافت كه تمامي آن در كشاكش و براي تثبيت حكومت سپري شد اين فرصت را پيش آورد .بامرگ سفاح عبدالله ابن علي ، عموي سفاح در شام ادعاي خلافت كرد . منصور جانشين سفاح ابو مسلم را براي سركوب او روانه كرد . ابومسلم با بي ميلي اين كار را انجام داد و به خراسان باز گشت . كشاكش بين منصور و ابومسلم به درازا كشيد تا آنكه منصور او را به حضور طلبيد و در اين راه تمام تلاش خود را به كار گرفت . سرانجام ابومسلم عليرغم هشدارهاي نزديكانش در 25 شعبان سال 137 هجري به دامگاه  ــ شهر روميه در حوالي مداين ــ كشيده شد . قبل از آن تصفيه اي براي نابودي هواداران او صورت گرفته بود . براي قتل اوچند تن از سرهنگان جرار آماده شده بودند .سپهسالار نامدار سياه جامگان در حضورخليفه به بهانه اي خلع سلاح شد و پس از صحبتي كوتاه  و در حاليكه خليفه او را ابو مجرم ميخواند سرهنگان مخفي شده در پس پرده بر سر او ريختند . نخستين ضربه را عثمان ابن نهيك بر شانه او فرود آورد .ضربات بعدي را سرهنگان ديگر شبيب ابن داج ،ابو حنيفه حرب ابن قيس  و... فرود آوردند و پيكر بيجان ابومسلم در گليمي پيچيده شد و در كناري نهاده شد وآنگاه بزرگان به حضور طلبيده شدند وقتل ابو مسلم اعلام شد .بزرگان،از قتل ابومسلم خداي را سپاس گفتند و خليفه راسجده كردند و نفسي به راحت كشيدند. به سرداران سپاه هديه و پول فراوان داده شد و آنان نيز خليفه را سپاس گفتند وبا كيسه هاي زربه خانه هاي خود باز گشتند و جسد خونين ابو مسلم به ميان آبهاي دجله پرتاب شدو به خاطرات و افسانه ها پيوست .
اين چنين بود پايان كارمردي شگفت كه تنديس او در گذرگاه زمان و تاريخ ايران  عليرغم داوري  مثبت يا منفي محو ناشدني به نظر ميرسد . سرداري كه در نفرت ازاشغالگران سرزمين اش و نابودي امويان به سيمايي ملي تبديل شد ولي در جدال قدرت نيروي او و سپاهيانش تبديل به پلي شد كه خلافت عباسيان از آن گذشت و بر مسند قدرت نشست .كسي كه   « امين آل محمد » ناميده ميشد ،«تازيانه اش شمشير و زندانش گور» بود . با زنان جز سالي يكبار  گرد نمي آمد . در مورد زنان خود تعصبي عجيب داشت .جنگاوري بسيار شجاع و فرماندهي تيز بين و با فراست بود ودر مقابل دشمن و كساني كه آنان را سد راه خود ميديد هيچ شفقتي نداشت ودر اسناد تاريخي نوشته اند از مجموع كشتگان ،خون صد هزار تن مستقيم يا به دست او ويا بفرمان او ريخته شد اما با اين همه مرديست كه پس از قرنها به دليل نقش اش در نابودي امويان ونحوه قتلش يادش در ميان عامه مردم با محبوبيت و مظلوميت آميخته است .
ابو مسلم در هنگام مرگ سي و هفت ساله بود .برخي از اسناد تولد او را در سال 109هجري ذكر كرده اند و نوشته اند هنگامي كه سپهسالاري شورش را به عهده گرفت بيست ساله بود و اگر اين چنين باشد ابو مسلم هنگامي كه آماج شمشيرها شد بيست و هشت ساله و در اوج دوران جواني بوده است .نوشته اند چون كشته شد از اودو دختر و يك پسر ، ــ فاطمه ، اسماء وحمزه ــ باقي ماند . او هيچ دارايي نداشت مگر پنج كنيز، اما برخي ديگر از اسناد تاريخي بر خزاين اوكه پيش از آخرين سفر به دوست زرتشتي اش ، اسپهبد پيروز سپرده شده بود ، ويا خزايني كه پس از شورش اسپهبد پيروز به دست او افتاد تاكيد ميكنند .

شورش هاي خونخواهانه پس از ابــــــــومســــــــلم
قتل ابو مسلم در ميان سرداران و بزرگان عكس العملي بر نيانگيخت . كيسه هاي زر و مقام و ابلاغ حكومت اين شهر يا آن سرزمين مساله را حل كرد . بجز اين ،قتل بزرگترين داعيه دار بالقوه خلافت با آن نيروي عظيم و محبوبيت فوق العاده به معني تثبيت خلافت عباسي بود و اين مساله اي بود كه طرفداران تعادل قوا آن را ميفهميدند . اما قتل ابو مسلم آن هم به آن شيوه در ميان دوستان او و توده هاي مردم  بويژه مردم خراسان انعكاس وسيعي داشت و خشم و نفرت آنها را عليه حكومت به شدت بر انگيخت و اگر خاطره تلخي هم از اعمال و رفتار او در سركوب به آفريديان و سركوب جنبش بخارادر اذهان مانده بود كم رنگ كرد . واقعيت اين است كه ما پس از هزار و سيصد سال و در روزگاري كه بسياري معيارها درزمينه هاي مختلف در روشنايي قرار دارند ابو مسلم را به تماشا نشسته ايم . براي ايرانيان و بويژه خراسانيان آن روزگار ابو مسلم يك اسطوره زنده ملي و قهرمان و جنگاوري افسانه اي بود كه به دنياي واقعيت ها آمده بود . در جاذبه هاي كاريسماتيك ، آن چنان كه نوشته اند  بسياري براي ابو مسلم مقام مهدويت و حتي در پاره اي موارد الوهيت قايل بودند .گروههايي از مسلمانان درخراسان او را آشكاراامام واقعي خود ميدانستند و پس از قتل او به شهرها و روستاها روانه شدند و به مثابه داعيان ابو مسلم مردم را به او دعوت كردند و ندا در دادند كه ابو مسلم  در كوههاي ري پنهانست ودوباره باز خواهد گشت و پرچم مبارزه را بر خواهد افراشت . خاطره ابو مسلم  گردن آويز ملتي زخم خورده بود كه پس از ساليان دراز اسارت و كوشش براي استقلال مجدد ،بزرگترين سردارش را ناجوانمردانه كشته اند و غرور او را زير پا له كرده اند از درون همين زخم خون افشان بود كه زبانه تند شورشها درخشيد . در ايران آن روزگار و نيز ساير سرزمينهاي تحت سلطه خلافت جديد ، زبانه هاي اتواع و اقسام شورشهابا رنگ ملي يامذهبي بعد از قتل ابو مسلم قابل رؤيت است ، ولي سه شورش از زمره شورشهاييست كه بنام ابو مسلم و به خونخواهي اووبا رنگ ملي ــ مذهبي شكل گرفت .

قيام اسپهبد پيروز (سنباد)  137هجري ، خراسان
نخستين قيام به خونخواهي ابو مسلم ،قيام اسپهبد پيروز ( سنباد ) از زرتشتيان خراسان واز دوستان نزديك ابو مسلم بود . دوستي سنباد و ابو مسلم به دوران آغاز كار ابو مسلم باز ميگشت .سنباد از زرتشتيان متمكن و ميهن دوست بود و در قريه آهن يا اهروانه در نيشابور ساكن بود و چون از قصد ابومسلم براي بر پايي قيام آگاه شد  از او حمايت كرد . نوشته اند ابو مسلم نيز چون در خراسان به قدرت رسيد به سنباد  وبرادرش كمك كرد كه انتقام خون فرزندش را كه به دست اعراب كشته شده بودند بگيرد ودو هزار تن سپاهي در اختيار آنان گذاشت و سنباد و برادرش در محله بوي آباد نيشابور 400 تن را كشتار كردند . در كتابهاي مختلف از جمله زبده التواريخ اشاره شده است كه سنباد  وبرادرش بعدها طي جنگها زره  ميپوشيدند و با آنكه زرتشتي بود ند پشت سر ابو مسلم و در زمره سرداران او ميجنگيد ندوازاو محافظت ميكرد ند.
سنباد از زاويه اعتقادي ،شورش خود را بر پايه اي از پايه هاي اصلي اعتقادي ايرانيان قديم بنياد كرد.در قرن دوم و در هنگام قتل ابو مسلم شمار زيادي از زرتشتيان در خراسان ميزيستند ونوشته اند بيشتر مردم نيشابور و ري و قومس وطبرستان زرتشتي بوده اند . چون خبر قتل ابو مسلم به سنباد رسيد اوبي محابا با همراهانش شورش عليه خلافت را آغاز كرد .نيروي عظيمي بويژه از مردم كوه نشين به او پيوستند . نيروي او متشكل از زرتشتيان ، مزدكيان ،شيعيان وبرخي فرقه ها و گروههاي ديگر بود .او ميگفت ابو مسلم نمرده است و چون خواستند او را بكشند با خواندن اسم اعظم الهي به صورت كبوتري در آمد و پرواز كرد و باز خواهد گشت . مقوله بازگشت  منجي و بر پايي جهاني از عدل و داد قرنها پيش از آن از زمره اعتقادات ايرانيان و اززمره پايه هاي آيين ميترايي بود . ايرانيان قرنها اعتقاد داشتند «ميترا، نجات دهنده كون و مكان ،روزي خواهد آمد وآتشي خواهد افروخت كه تمام كثافات و پليدي ها را خواهد سوخت و اهريمن و تاريكي را نابود خواهد كرد » اين اعتقاد قويا در آيين زرتشت نيز وجود داشت و ايرانيان معتقد بودند در هزاره سوم سوشيانت  ظهور خواهد كرد اين اعتقاد با اكثر آيين هاي ايراني قبل از اسلام آميخته بود و در دوران قيام سنباد ،در ميان انبوه زرتشتيان خراسان  كه ابو مسلم را سخت دوست داشتند پراكنده بود . سنباد با استفاده از اين اعتقاد به بسيج مردم خشمگين عليه خلافت عباسي پرداخت و ندا سر داد كه ابو مسلم باز خواهد گشت.سنباد ري ونيشابور و قومس را تسخير كرد ووالي ري ابو عبيده را كشت . در جريان تسخير ري جمعي از سپاهيان ابو عبيده با او همراهي كردند. شمار نيروهاي سنباد در اين هنگام به صد هزار تن رسيده بود . در اين هنگام منصور نيرويي گران به فرماندهي جمهور ابن مرار عجلي به مقابله او فرستاد دو لشكر درحوالي ساوه به هم رسيده جنگ را آغاز كردند . در اين جنگ شكست در نيروي سنباد افتاد و شصت هزار تن از نيروهاي سنباد  كشته شدند . سنباد خزاين ابو مسلم را كه با او بود برداشته و به طبرستان عقب نشيني كردو سرانجام به دست شخصي به نام لونان طبري كشته شد .سر او رابا پيكي بنام فيروز به درگاه خلافت فرستاده و فرزندانش را به غلامي فروختند .نوشته اند  اسپهبد خورشيد شاهزاده طبرستان كه در آن روزگار  استقلال داشت از قتل سنباد  بسيار غمگين شد .آخرين جنگ  سنباد و نيروهاي خليفه آنقدر شديد و خونين بود كه تا سال 300 هجري آثار كشتگان و استخوانهاي مقتولين جنگ اينجا و آن جا قابل رؤيت بود .

جنبش اسحاق ترك137- 138 هجري
از ديگر كساني كه پس از قتل ابو مسلم به خونخواهي او پرچم شورش برافراشت يكي از ياران ابو مسلم به نام اسحاق است كه به نوشته ابن نديم در الفهرست از نسل زيد ابن علي بود و پس از قتل ابو مسلم به ماوراالنهر رفت و در آن ديار مردم را به خونخواهي ابومسلم خواند .متاسفانه در كشاكش حوادث و شورشهاي آن روزگار از شورش اسحاق  و سرنوشت اواطلاعات دقيقي در دست نيست . نوشته اند بدين علت او را ترك ميناميده اند كه در دوران ابومسلم پيك مخصوص او در رابطه با تركان بوده است . شورش اسحاق رنگ ملي و مذهبي داشت واز لحاظ جهان بيني در وجه غالب به آيين زرتشت اتكا داشت. اسحاق با توجه به كثرت زرتشتيان ميگفت : ابو مسلم از فرستادگان زرتشت بود و زرتشت نمرده است و بار ديگردرنمودي ديگر ظهور خواهد كرد و ايران را نجات خواهد داد . از آنچه كه در باره او گفته اند و نوشته اند اين نتيجه به دست ميايد كه اسحاق كوشش ميكرده است با هر گروه و دسته اي بر مبناي اعتقادات خودشان صحبت كند و آنها را بر انگيزاند و همين باعث شده است در گروهها و فرقه هاي مختلف رنگ ببازد و حكايت شورش او با افسانه هايي كه پيرامون او ساخته اند در آميزد .

شورش و جنبش راونديان 141 هجري  
 راونديان از كساني بودند كه در جريان شورش ايرانيان عليه امويان از ياران ابو مسلم بودند .در تاريخ  تحولات اجتماعي  تاليف مرتضي راوندي اشاره شده است كه فرقه راونديه از فرقه هاي شيعه عباسي بود كه در نقاط شرقي ايران ريشه گسترده بود . اينان اكثرا از نجيب زادگان و دهقانان خراساني  بودند كه پس از قيام زيد در شمار ياران ابومسلم در آمدند . راونديان نخستين كساني بودندكه جامه سياه پوشيدند و بنام مسوده معروف شدند .  راونديان پس از قتل ابومسلم در صدد بر آمدند انتقام خون ابو مسلم را بگيرند . براي اينكار نقشه اي شگفت طرح كردند وبه هاشميه مقر خليفه آمدند و ندا در ندا افكندند كه خليفه خداي ماست و گردا گرد قصر او شروع به طواف كردند . اين نوع عقايد در آن روزگار با و جود غلاه ومكاتب عجيب و غريبشان چندان تعجب آور نبود . راونديان ندا در دادند كه خليفه خداي ماست و بايد او را سجده كنيم. كارهاي راونديان شهر را دچار آشفتگي كرد . خليفه دستور داد شماري از راونديا ن را دستگير كنند و به زندان افكنند . در جريان زد و خورد دويست تن از راونديان كشته شدند وشماري دستگير گرديدند. كار شورش بالا گرفت و شورشيان به بهانه دفن مرده تابوتي بر دوش گرفتند و چون به مقابل زندان رسيدند  تابوت را به زميكنده با انبوه مشايعين به زندان و سپس قصر خليفه حمله ور شدند . اوضاع چنان آشفته بود و خليفه چنان در محاصره ششصد تن از شورشيان قرار گرفته بود كه نزديك بود كشته شود . در گرماگرم جنگ شورشيان ــ به نقل طبري ــ عثمان ابن نهيك قاتل ابو مسلم را آماج تير كردند و كشتند . در لحظاتي كه كار بر خليفه سخت شده بود سپاهيان كمكي رسيده و با كشتاري سخت  خليفه را نجات دادند .بنا به نقل طبري خليفه بعدها  گفته بود : سه بار نزديك بود كار خلافت از دست برود، يكبار در جريان قتل ابو مسلم كه اگر خيمه شكافته شده بود و قبل از قتل ،هواداران او در اطراف من از جريان باخبر شده بودند كار تمام بود . بار دوم در جريان شورش راونديان و بار سوم در سفر من به مدينه كه اگر در عراق شمشيري به شمشيري ميخورد كار تمام بود . راونديان بعدها از شكل يك نيروي مبارز در آمده و به يك نحله و مكتب اعتقادي صرف تبديل شدند و به كار تبليغي عليه دستگاه خلافت پرداختند . اعتقادات آنان تركيبي بود از آراء مزدك و اعتقادا اسلامي وقبول تناسخ ، راونديان بنا به تصريح طبري تا آغاز قرن چهارم هجري وجود داشتند و به عنوان ملحد و زنديق تحت تعقيب و آزار قرار داشتند .
                                 
سركوب در پي سركوب شورش در پـــي شورش
با كشتار و سركوب خونين قيام سنباد ،  شورش اسحاق وجنبش راونديان ، نه سركوب ها و كشتارها پايان يافت و نه شورش ها وقيام ها متوقف شد،زيراعلل و پايه هاي واقعي اين قيام ها و سركوب ها ،يعني ستم ملي،ديني ، طبقاتي وفرهنگي وجود داشت.تاريخ اين دوران چه در بخشهاي ايراني نشين و چه در قسمت هاي عرب نشين خونين و دردناك ولي ازمبارزات شورشيان تسليم ناپذيرپراست . پس از سقوط امويان و به خاك افتادن ششصد هزار تن دركشاكش جنگها وتعويض قدرت سياسي وكشتارهاي ماههاي اول پس از سقوط امويان و شورشهاي پس از آن ، به نظر ميرسد عموم مردم انگار از گذرگاهي عبور كرده اند و  و ديگر حاضر نيستند آن روزگار خواري و ذلت گذشته را بپذيرند .
با سقوط امويان اگر چه عدالت اجتماعي بر مسند ننشست ولي روزگار ،ديگر آن روزگار گذشته نبود . با خارج شدن فرزندان عباس از صفوف اپوزيسيون ، علويان و مردم بيشتر به هم نزديك شدند . شعله هاي مبارزه حالا ازميان علويان وهواداران آنان با اتكاءبه اسلام شورشي و غير رسمي ،و از ميان مردم ايران و برخي پيشوايان ملي آنها با تكيه به ميراث فرهنگي و مذهبي گذشته،بويژه ميراث فكري مزدك وماني،و دربرخي قيامها با اتكاءبه آميخته اي از انديشه هاي اسلامي وميراث فرهنگي گذشته به صورت جرياني التقاطي زبانه ميكشيد.ريشه هاي اصلي آيين خرمي يا خرمديني را در همين دوره ميتوان باز يافت.به دليل نام آوري پيشواي بزرگ خرمدينان ـ جاويدان ـ در دوران هارون و به دليل اوجگيري اين نهضت در دوره جانشين او بابك خرمدين در دوران مامون و معتصم ، برخي فكر ميكنند كه خرمديني از زمان آنان شروع شده است ، اما آيين خرمديني از اوايل فتوحات اسلامي به عنوان ميراث فكري و مبارزاتي مزدك ظهور كرد و بعدها با انواع و اقسام آيين هاي شورشي به ويژه با انواع تشييع در آميخت.خرمديناني كه از هواداران ابومسلم و خونخواهان او بودند اعتقاد داشتند فرزندي از دختر ابومسلم به جهان خواهد آمد كه نامش مهدي يا فيروز خواهد بود و اوجهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.مذهب و مرام خرمدينان در آغاز نوعي مكتب فكري و فلسفي خوشباشي و صلح جويي بود ودر كشاكش ايام و فشارهايي كه بر معتقدان خرمديني وارد آمد تبديل به مكتبي شورشي گرديد و در دوران عباسيان در انواع و اقسام شورشها ميتوان رد پاي خرمدينان را از جمله در قيامهاي سرخ علمان باز يافت.
.اين تپشها و تنشهاي قوي اجتماعي و سياسي و فرهنگي فضايي خاص به و جود آورده بود وبه دليل همين جو ملتهب و شورشي ،دوران حكومت منصور، دوراني عجيب است . سيستم جاسوسي و استراق سمع و خبر رساني او ،  خشك انديشي وسختگيري او در امور مذهبي و مسايل مربوط به شريعت رسمي ،بيرحمي او دركشتارهاي مخالفان ، زندانها و تبعيد گاههاي او، خزاين اوكه در آنها همراه با گنج هاي خود جسدهاي خشكيده مخالفان بويژه علويان رانگهداري ميكردوخلق وخوي بيمار گونه و سرسختي شگفت او را در تعقيب و كشتار مخالفان چه شورشيان عرب و چه شورشيان ايراني بايد در اسناد مختلف آن دوران دنبال كرد و بيشتر با شرايط آن روزگار آشنا شد.در ميان اسناد تاريخي در اين زمينه تاريخ طبري ازگويا ترين آنهاست 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست: